قصه را خوابم برد سر بیست سالگی نبض حیات خوابم برد و به کابوسی سخت در چهل بیدارم شد وهمه امیدم برگشتیست به ناممکن خواب دربست به همان خوابیدن نخواب حتی توبه یک پلک زدن پسرم در تب وهن