یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
گفتم مادر! گفت جانمگفتم درد دارم! گفت : بجانمگفتم خسته ام! گفت: پریشانمگفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهم نانمگفتم کجا بخوابم! گفت: روى چشمانماما یکبار نگفتم ! مادر!، خوبم ، شادم…!همیشه از درد گفتم و از رنج..جوانی ات رو با بچگی هایم پیر کردممرا به موی سپیدت ببخش مادردستان پر مهرت رابوسه باران میکنم...