تو جانم را بغل کردی
و درد از جسم ِ من پَر زد
عجب شوری به پا کردی
سراسر شعرِ نابی که!
شیما رحمانی...
و تو از میان دردهایم
به استخوان رسیده ای
به عمق جان رسیده ای
عجیب میسوزانی مرا...
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من...
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما...
خاطراتت پیله کرده اند به جانم
هر روز می شِکُفد دردی......
دست بردم به دعا تا غم دل ناله کنم
غم دل داد سخن درد تو را چاره کنم
فیروزه سمیعی...
شبی از میان دردهایم روییدم
گل نشدم
خاری شدم در چشم باد...