مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمی خواهم
آغوش تو ای دوست درِ باغِ بهشت است...
دل را قرار نیست مگر در کنار تو ...
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار ... مستیَ ت با بغلت هر دو گناهش با من . . .
از تو پُر است خانه، حتی اگر نباشی...!
مستم نتوانست کند غیر تو بگذار صد باده به جوش آید و صد بار بکوشد
بى تو من دردم ، دریغم ، حسرتم...
که چو دردم از تو آید ، ز تو نیز چاره باید ...
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب گفتند که بیدارید،گفتیم که بیداریم
هراس نیست مرا تا تو در کنار منی...
عجب لبی!_شکرستان_که_گفته_اند_این_است چه_بوسه!_قند_فراوان_که_گفته_اند_این_است به_بوسه_حکم_وصال_مرا_موشح_کن که_آن_نگین_سلیمان_که_گفته_اند_این_است تو_رمز_حسنی_و_می_گنجی_ام_به_حس_اما نگنجی_ام_به_بیان_آن_که_گفته_اند_این_است مرا_به_کشمکش_خیره_با_غم_تو_چه_کار؟ که_تخته_پاره_و_توفان_که_گفته_اند_این_است کجاست_بالش_امنی_که_با_تو_سر_بنهم که_حسرت_سر_و_سامان_که_گفته_اند_این_است نسیمت_آمد_و_رؤیای_دفترم_آشفت نه_شعر،_خواب_پریشان_که_گفته_اند_این_است غم_غروب_و_غم_غربت_وطن_بی_تو نماز_شام_غریبان_که_گفته_اند_این_است
گُلی به نام تو در بازوان من وا شد...️
تا تو هستی دل من،جای پریشانی نیست
مرا مست کردی شرابی مگر گرفتی مرا شعر نابی مگر؟ گرفتم سراغ تورا از نسیم گل نو رس من ,گلابی مگر؟ به سوی تو می آیم اما دریغ مرا میفریبی سرابی مگر؟ رهاندی مرا ازغم تشنگی چه سبزم به یاد تو آبی مگر؟ زبرق نگاهت چنان برف کوه دلم آب...
شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من...
در دلم باز هوایی است که طوفانی توست
بعد از تو باز عاشقی و باز...آه نه! این_داستان_به_نام_تو_اینجا_تمام_شد
دیگران هم بوده اند ای دوست، در دیوان من زان میان، تنها تو امّا شعر نابی بوده ای
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ گریبان غمت را مى زند چنگ
هر آنچه دوست داشتم برای من نماند و رفت
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت...
دل من؛ تنگ و هوایی نگاهت شده است....
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش...
تو مَبین که خاکم از خستگی و شکستگی ها تو بِخواه تا به سویت ز هوا سبک تر آیم