من تمام ِ آن ها هستم... همان چوبِ کوچکِ دارچینی که لحظه ی آخر درونِ چای می اندازی همان شماره ی ناشناسی که لحظه ی آخر به زنگش پاسخ می دهی همان عکسی که در لپ تاپت پنهان می کنی ولی دور نمی ریزی پیراهنی که دکمه اش را ندوخته...
خاطرات، همان سرباز مفقودالاثری ست که تا مردن اش را باور میکنی زنگ در را میفشارد..
تو یک بار رفته ای تَرس از دست دادَنت ریخت امروز... فقط عاشقت هستم!