در نیست راه نیست شب نیست ماه نیست نه روز و نه آفتاب، ما بیرونِ زمان ایستاده ایم با دشنه ی تلخی در گُرده هایِمان. هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید که خاموشی به هزار زبان در سخن است. در مردگانِ خویش نظر می بندیم با طرحِ خنده...