پاییز با عجله رفته بود. ما فقط به جای پاهاش رسیده بودیم که ریخته بود رو زمین. نمی دونم چرا اینقدر با عجله. هنوز وسط آبان بود، ولی به هر دلیلی رفته بود. با چشمای سرخ داشتیم باسرعت و گرد وخاک کنان از آخرِ طرقبه بر می گشتیم، تو ماشینِ...