پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نگران من نباش...همه چیز روبه راه است...و من فهمیده ام بدون تو هم میشود زندگی کرد...حسابی جایت خالیست که ببینیدختر احساساتی و عاشق پیشه ی آن روزها مردی شده برای خودش!که هر روز صبح با عجله فقط دست و رویش را می شوید و سالهاست نه چشم هایش سیاه تر می شود و نه لبهایش سرخ تر...که هر روز دردهایش را حل می کند توی لیوان چای تلخش و همه را یکجا با هم سر می کشد و اتفاقا هر روز لعنت می کند داغی را که به دلش مانده...حسابی جایت خالیست که ببینی دختر...