متن نگران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نگران
و اما ۱۸ سالگی ....
پایان راه نوجوانی و شروع جوانی ، همان دوران طلایی عمر آدمی !
این روزها عجیب نگران آینده ام
آینده ای که نمی دانم قرار است چطور ساخته شود و من قهرمان آن خواهم بود یا نه !
آینده ای که هیچ نمیدانم در مقابلش...
گاهی دلم شور می زند
باران که می زند نگران چشم های توام که بارانی شده
و من چقدر بیشتر از همه
زیر بارانی که تو می باری خیس می شوم...
یلدای مبارک...
نگرانم
نگران خودم ؛
مبادا در هجوم برف خاطراتت
جوجه گنجشک دلم یخ بزند
در این خیابانهای دلگیر...
در این زخم های پیاپی...
در این تکرار نبودن ها...
در این یخبندان تنهایی...
نگران هستم
چیزی مرا ربوده است ...
در این جاده های دور
که نگاه ها به سوی تکاپوی گندم زار است
من کسی را گم کرده ام
آسمان آبی ست
و کوه ها خود را از خجالت پنهان می کنند
من جایی را سراغ دارم
که جنازه ها را در...
یڪ عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا ڪہ درے هست مرا بال و پرے نیست
حالا ڪہ مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثرے نیست
بگذار ڪہ درها همگے بستہ بماند
وقتے ڪہ نگاهے نگران پشت درے نیست…
تلخ ترین لحظه آن جا بود که لبهٔ پرتگاه ایستادیم اما کسی نگرانمان نشد ...
شاید انقدر ساکت ماندیم که فراموشمان کردند ..!
خیلی وقت است
که همدیگر را گم کرده ایم،
عصبی تر از گذشته شده ایم
و به همدیگر رحم نمی کنیم!
چه بر سرمان آمده است؟
کاش کمی به روابط مان فکر کنیم!
کاش کمی بیشتر
نگرانِ فاصله ای که بین قلب ها افتاده است؛
باشیم!