خدا می داند چند نفر همین ساعت ها ، توی اتاقشان باران می آید ... سیل راه می افتد و فردا صبح ، مجبورند با لبخند تظاهر کنند که هرگز دلشان برای هیچکسی تنگ نمیشود !
تا وقتی من هستم، تو به هیچکس نیاز نداری دوستت داشته باشد! من عوض تمام آدم هایی که هر روز از کنارت رد می شوند، با عجله، بی آنکه حتی تو را ببینند و شاید به تو تنه هم بزنند، دوستت دارم!جای همه آنهایی که تو را نمیشناسند، جای همه...
نگران من نباش... همه چیز روبه راه است... و من فهمیده ام بدون تو هم میشود زندگی کرد... حسابی جایت خالیست که ببینی دختر احساساتی و عاشق پیشه ی آن روزها مردی شده برای خودش! که هر روز صبح با عجله فقط دست و رویش را می شوید و سالهاست...
هر شب خواب کسی را می بینم که نیست.. و هربار با گریه از تو می پَرَم...
عزیزم! کمی هم بیا، کمی هم باش؛ مرا "ببین" دستت را بگذار روی قلبم، کوبش های جنون آمیزش را هجی کن! فکر می کردی یک روزی تکرار اسمت بشود ضربان قلب کسی؟!
«تو»دوست داشتنی ترین نسخه ای هستی که می شود پیچید!
شرمنده که «بد موقع» دوستت دارم! من هیچ وقت آدم «به موقعی» نبوده ام... مثلا همین الان... می دانم چه قدر سرت شلوغ است؛ چقدر خوشحالی؛ چقدر از اینکه توی لحظه هایت وول نمی خورم شادی؛ اما دل که زبان آدمیزاد نمی فهمد حیوانی! ببخش که همین الان این صاحب...
تو دوست داشتنی ترین نسخه ای هستی که می شود پیچید! به دست و پای زندگی من... تا هی قد بکشی توی لحظه هایم و حالم را خوب تر کنی...
تو دوست داشتنی ترین نسخه ای هستی که می شود پیچید! به دست و پای زندگی من ... تا هی قد بکشی توی لحظه هایم و حالم را خوب تر کنی ...