زن رفت و بچا رفتَن و خوب مامِله جور شد ای دل چه نشستی که یَه سنگ و دو چوغُور شد مرغ و چوریام تارت شُدَن رفتنو گفتم یا الله دِبِجُم پَسّای اَلدَنگی و سور شد دَس ور دلِ مَن نزار که اوضا پَسَکی شد رفتم بکشم وَسمه به اَبرو...