شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
چه کنیم نگارِ ما بس مدرن است و من سنتی او آیفون پرومکس است من نوکیا یازده دوصفرارس آرامی...
گریزانم ز چشمانت که دوصد روسیه داردتو نگو چشم که گویی پهبادِ نقطه زن است!!ارس آرامی...
آن قدَر با ذوق و حلاوت گفتم (دوستت دارم)که شاید بگوید (همچنین) مثل بز نگاهم کردارس آرامی...
کله پاچه خوردم کمی و، دوغم روشبر کارگه کوزه گری رفتم دوشچون قفل کلون نداشت بر درگاهشدست پاچه شدم با کله افتادم توشکردم نگه و به زیر پایم دیدمافتاده هزار کله و پاچه خموشاز ترس و جنون، دست و سر و پا گم شدانگار که گربه ای فتاد از پی موشناگه ز پس پرده ندایی پیچید:از دست اجل کجا روی مرد چموش!؟گفتم که: غلط کرده ام و چیز خوردملطفی کن و زین جسارتم چشم بپوشگفتا که: ز پُرخوری برو دست بکشتا عکس گناه تو کنم بلکه روتوشگر کله و پاچ...
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راخوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا رامگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأکه با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها رافقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها راارس آرامی...
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راخوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا رامگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأکه با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها رافقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها راارس آرامی...
دست مزن! چشم , ببستم دو دستراه مرو! چشم , دو پایم شکستحرف مزن! قطع نمودم سخننطق مکن! چشم ببستم دهنهیچ نفهم! این سخن عنوان مکنخواهش نافهمی انسان مکنلال شوم کور شوم کر شوملیک محال است که من خر شومچند روی همچو خران زیر بار؟!سر زفضای بشریت برآر!...
درد دل پسر مجردباز آمد هفته ی خاص فشار ازدواجیاد من آورد سنگینی بار ازدواجمن عزب باشم ولی جرات ندارم تا کنمفکر آن، با اینکه هستم بیقرار ازدواجرستم دستان اگر بودی زمان حال مااو سپر انداختی در کارزار ازدواجفارغ التحصیل بیکارم قضاوت با شمامی شود آیا که باشم فکر کار ازدواج؟مسکنی از خود ندارم رهن ها بالا بودگشته بی ماوا، خزانی، نوبهار ازدواجوای از مهریه هایی که بسی داماد راکرده مظلومانه محبوس و شکار ازدواجبوق و کرنا رفته وا...
زن رفت و بچا رفتَن و خوب مامِله جور شدای دل چه نشستی که یَه سنگ و دو چوغُور شدمرغ و چوریام تارت شُدَن رفتنو گفتمیا الله دِبِجُم پَسّای اَلدَنگی و سور شددَس ور دلِ مَن نزار که اوضا پَسَکی شدرفتم بکشم وَسمه به اَبرو چَشَه کور شدچاشتوم خو نونِ توس زَده و اَردَهِ تلخهشوموم همه شو اِشکِنَه با روغن اُور شددیک و اُجاغ و پختنی از بیخ گَلِ میخ رَفهر بار چیزی پختم مِثِّ کِریا شد و شور شدیا دولَخ و تیفون خونه بونجَم را پَچُل کِردیا هِی...
هی سوال از من دیوانه مپرسیداین چه اسمیستنگاهیستصداییستکلامیستچه رختی لباسیستروا نیست دگرخدا نیست مگر؟بزند بر پس آن گردن چون کرگدنتکه تکانی بخوری عقل بیاید به سرتمن اگر مست و غزلخواناگر در دل ایماناگر زار و پریشانبه تو چه جان دلم...
ترش رویی هم بکنشیرین عسل بانوی منگاه گاهی هم قاطی فالوده لیمو لازم است...
می لرزم و ضعف دید دارم دکترمجنونم و شکل بید دارم دکترلب های من از تب جنون می سوزند بوسیدگی شدید دارم دکتر...
بینی عملی، لب پروتز، پوست کشیدهابروی تتو... غنچه ی لب ها ترکیدههرچند که زیبایی تو چشم نواز استدر کار خدا دست نزن...! خیر ندیده!ارس آرامی...
ای که بی حجاب از کوچهٔ ما می گذریبر حذر باش که سر می شکند ارشادش !!ارس آرامی...
ادکلن کمتر بزن بانو... دم گوشم پدرگفت: سیگاری بکش تا بوی بانو بپرد.!!ارس آرامی...
ای که از کوچه مادر زن ما می گذریبر حذر باش که دختر به تو هم نندازد!!ارس آرامی...
عمری ست که چشمم به آن بلاکش باشد (عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد)ارس آرامی...
زن ها بلدن، شعر دوانی بکنند!با شعر و غزل، مرا روانی بکنند با ناخن هشتاد و دو سانتی، امایک درصد اگر خانه تکانی بکنند!ارس آرامی...
محبوبهٔ من چرب زبانی بلدستراهی که مرا کند روانی بلد استدر خانه تکانی اش، ندارد هنریاما، هنرِ جیب تکانی بلد است...!!ارس آرامی...
محبوبهٔ من چرب زبانی بلدستراهی که مرا کند روانی بلد استدر خانه تکانی اش، ندارد هنریاما هنرِ جیب تکانی بلد است!!ارس آرامی...
زن ها بلدن، شعر دوانی بکنند!با شعر و غزل، مرا روانی بکنند با ناخن هشتاد و دو سانتی، امایک درصد اگر خانه تکانی بکنند!!ارس آرامی...
بوسه بر لب های تو شیرنتر از جام عسلیک دو بیتی از لبت باشد برابر با غزلمن بهایش می دهم هرچند باشد قیمتشپس بده یک بوسه را با اندکی از آن بغل!!ارس آرامی...
تا شنیدم از مریضان هم عیادت می کنیآخ قلبم، آخ قلبم، آخ قلبم، ای خدا..!!ارس آرامی...
قهر؟ باشد، یادگاری هایمان را پس دهیمبوسهٔ من را بیاور، بوسهٔ خود را بگیر!ارس آرامی...
بوسه ای از لعل لبت را به رقیبم دادیای مرض قند بگیرد که دلم را خون کرد!!ارس آرامی...
آن که دارالعشوهٔ چشم تو را تاسیس کرددر کلاس خنده ات عاشق کُشی تدریس کرد،زوم کردم تا دلِ سیری تماشایت کنممشت بابایت دهان بنده را سرویس کرد!!ارس آرامی...
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستملابه لای خاطراتت دسته بیلم ظاهراارس آرامی...
گفتم که سرم، گفت جدا می خواهمگفتم که تنم، گفت فدا می خواهمگفتم بمیرم عاقبت من ز غمت؟گفتا به درک من از خدا می خواهم!ارس آرامی...
نیمه شب از دلبرم آغوش می خواهد دلمدلبرى که شب بوَد بیهوش می خواهد دلمقافیه تنگ آمده شین را شما سین فرض کنماه بانو، مه لقا، من بوش می خواهد دلم!!ارس آرامی...
دنیا همه سر به سر پر است از بازیخرسند یکی و دیگری ناراضیدر اوجِ گرفتاری دنیا بی شک...گر صبر کنی ز غوره حلوا سازیبهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد!یلدا آمد و اجناس گران خواهد شد!همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد!کل اعضای وجودت نگران خواهد شد!می زنی ساز مخالف دوسه روزی اما!عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد!پول را با علف خرس یکی می دانند!فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد؟!کل پول و حقوقت به شبی خواهد رفت!بر سر جیب بغل فاتحه خوان خواهد شد!؟ارس آرامی...
می رسد یلدا زراه و پسته ها خندان ولی دست ها کوتاه و خرما بر نخیل عباس رئیسی...
گفتم غم تو دارمگفتا کرونا دارمگفتم که ماه من شوگفتا نفس ندارمگفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموزگفتا برو عقبتر احساس سرفه دارمگفتم که برخیالت راه نظر ببندمگفتا چقدد نفهمی من حوصله ندارمگفتم که بوی زلفت گمراه عالممم کردگفتا اگر شوی گم آسودگی بیابمگفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزدگفتا که حس و حال شعر و سخن ندارمگفتم که نوش لعلت مارا به آرزو کشتگفتا به لب فراوان آلودگی بدارمگفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟گفتا چه گویی ازدل؟ من د...
من هوس کردم که مهمانت کنم یک بوسه ای حیف سرما خورده ای ،فعلا بیا شلغم...
رد ماتیک تو را روی لباسم دیده اندبقیه اش را گر بگویم ارشاد سانسور می کند!ارس آرامی...
دیریست که دلدار پیامی نفرستادویران شود این خانه که wifi ندارد!!ارس آرامی...
بر دلم جا ز نفرین نیست بهر رقیب، ولیهرکه تو را از دلم برداشت خدا برَش دارد!ارس آرامی...
بوسه ای کشته شد روی لبانم در جوانیقاضی قصاص کن لبانش را تا می توانی!ارس آرامی...
ای که از کوچه معشوقه ما می گذریآدرسش را بدهم دست گلم را ببری!ارس آرامی...
دو سه خط شعر نوشتم همه در وصف لبشلامروت بعد از آن با ماسک سانسورش نمود!ارس آرامی...
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری؟آدرسش را بدهم دست گلم را ببری؟!ارس آرامی...
من ندارم ان صبر حافظ شیراز راغلط می کنی از کوچه معشوقه ما...!ارس آرامی...
دیشب به خواب دیدم آن یار با وفا راآغوش را گشودم گفتم بیا نگاراچون صبحدم پریدم از خواب ناز دیدمدر بر گرفته ام من افسوس متکا را...!!ارس آرامی...
از کف بینی ز بخت خود پرسیدم او گفت سیاه بختی و خندیدم گفتم کف دست را ندیدی که هنوز گفت آره!، ولی قیافه ات را دیدم!!...
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید شوهر خوب مگر گیر کسی می آید!...
“روزها فکر من این است و همه شب سخنم”که چه سخت است که چینی بشود هموطنمهمه رفتند و من و عمه ی باقر ماندیمماندهام قید وطن را بزنم یا نزنمبا یورِش کردنِ چین میرسد آن روز که منکم کم احساس کنم ساکنِ شهرِ پکنمخاکم اینجاست! ولی بر سر من ریخته استمانده ام سخت از اینجا بکَنم یا نکنَمماندهام سختتر از آن که خدایا به چهشکلبا دو تا چوب ، غذا را بگذارم دهنم!؟جای بالش سرِ خود را بگذارم بر چوبکیمینو را به چه رویی بکنم پیرهن...
بار دیگر سهمِ این دلواپسِ دیوانه باشچای دم کن در کنارم خانمِ این خانه باشزندگی بی تو شبیه آسمانِ ابری استدلبرِ زیبایِ این آلونک ویرانه باشهر چی گویی چشم می گویم ، بیا سهم شمااین کلید دست شما اصلا تو صاحب خانه باشپول و کیف و هر چه دارم باز تقدیم شماصاحب اموال هیچ و چهل تومان یارانه باشحرف هایت خوب و شیرین اند جان مادرتروبرویم تا نشستی یک زن پُرچانه باشتا از اینجا می روی فوراً مریضت می شومدکترم گفته برایم حُکم داروخا...
طعم لبهایت عسل بودو طبیب سنتیبهر درمان گلو دردم عسل تجویز کرد...
میان این شلوغی ها،دلم یک بوسه می خواهدتمارض کن به غش کردن،نفس مصنوعی ات با من!...
تبریک به هر که با فِرَش دل برده!تبریک به تو، هموطنِ افسرده!تبریک به ما که دیدنِ قیمتهاباعث شده پشمهایمان فِر خورده!!بابک وهابی...