زن رفت و بچا رفتَن و خوب مامِله جور شد
ای دل چه نشستی که یَه سنگ و دو چوغُور شد
مرغ و چوریام تارت شُدَن رفتنو گفتم
یا الله دِبِجُم پَسّای اَلدَنگی و سور شد
دَس ور دلِ مَن نزار که اوضا پَسَکی شد
رفتم بکشم وَسمه به اَبرو چَشَه کور شد
چاشتوم خو نونِ توس زَده و اَردَهِ تلخه
شوموم همه شو اِشکِنَه با روغن اُور شد
دیک و اُجاغ و پختنی از بیخ گَلِ میخ رَف
هر بار چیزی پختم مِثِّ کِریا شد و شور شد
یا دولَخ و تیفون خونه بونجَم را پَچُل کِرد
یا هِی کَرَه تِین توند و مَگَز، بَن گَلِ تور شد
کُلفَت اگه خویش چَغمالَه بود شَخ نِگَرِش دار
تا تَسّ سَرِ زانو نَزَنی یعنی قصُور شد
خدمتکار فِرزُم نَمیدونم کی غُرِش زَد
نیم چاش بیخودی لُندَه زد و از خونه دور شُد
دیروز که یَهّو با دو تا جُلبَندی پس اومد
جفتِ چَشِ بی حالِ «جلالی» پُرِ نور شُد
ZibaMatn.IR