دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
دلم گریست وقتی دیدم که چگونه به بهایی ناچیز هم آغوش مرداب می شود نیلوفررضاحدادیان...
تا از شکوفه می نویسدپروانه ها بوسه می زنند بر سرانگشتششاعر.رضاحدادیان...
آرام بیا!پاورچین، پاورچینپنجره رانیمه باز می گذارمتا کسی نداندماه مهمان من است رضا حدادیانلشکر چشمان توتا بُن دندان مسلحو من سربازی تنهایم رضا حدادیان لب فروبند !یک جفت قناری در چشمت آشیان کرده است. رضا حدادیانکبوتری خیسم که از طوفان به پشت پنجره ی اتاق توپناه آورده است رضا حدادیاناز قفس آسمانباز می گردمتا رها باشمکنار تو رضا حدادیانمن ماندم و...