گُلِ خورشید پژمرده ست،می دانی؟...نمی دانی
دلِ آیینه آزرده ست،می دانی؟... نمی دانی
شب است و کوچه ی آه و غرورِ آسمانی که-
-شبیه من،زمین خورده ست،می دانی؟...نمی دانی
وَ گوش کاج ها بی تو پُراز فریادِ تاریکِ-
-کلاغانِ سیه چُرده ست،می دانی؟...نمی دانی
عجب جشن قشنگی!میز آماده ست،امّاحیف-
-کسی سهم مرا خورده ست،می دانی؟... نمی دانی
شده خالی گلوی شعرم از آوازهای مست
قناری درقفس مرده ست،می دانی؟...نمی دانی
گُلی لبریز افسون،بی خیال گریه های شمع-
-دلِ پروانه را بُرده ست،می دانی؟...نمی دانی
وَ سطر آخر است وسایه ای بر خاک می ریزد-
-که تندیسی تَرَک خورده ست،می دانی؟..نمی دانی
نمی دا
نمی
رضاحدادیان
غزل
ZibaMatn.IR