پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شبانه قدم میزنم و نگاه میکنم به چراغ روشن خانه ها و فکر میکنم به قصه هایی که از پنجره های شب ، نشت کرده به خیابان هر جا که میخواهی باش پنجره اتاقت منم ! علی سلطانی...
خیابان ها را،با گل سرخ کنیم.نه با خون. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
باید دمی بن بست باشی تا بفهمی که،شب گریه های مرد تنها در خیابان چیست«آرمان پرناک»...
خیابان های پینه بسته ی تاریخ راست میگویندامروز دیگرهیچ پلاکی ما را به هویت نمی رساند«آرمان پرناک»...
چه رمانتیک است /رسیدنِ باد /به مانتوی ((«چشم دکمه ای»)) /و تاکسی های شهر /که لبِ پیاده رویکبهیکغش می کنند /و چه رمانتیک تر استسکوتِ منوسکوتِ خیابان !«آرمان پرناک»...
من ،دوست دارم ،باران را ،وقتی خیابان ، به تو ختم می شود ، در پیچ دستانی که، تفاهم آن را پیچیده استحجت اله حبیبی...
شب از ظلمت تهی می گرددشاخه های فولادبازوان عابران را می خراشدتنها دودکش های غریبهآزاد و رها در خیابان پرسه می زنندخیابان هامعبر بی قراری مایندو ستارگان بخت ما در جوی خیابان غلتان اند....
عطر دلتنگی پاییز خیابان گرد استکاش با مهر بیاید پاییز، که دلم منتظر سردی یک آهنگ است ..حجت اله حبیبی...
حتم دارم بی تو آغوشِ خیابان را فقطرفت و آمدهای بالاجبار باقی مانده استرضاحدادیان...
خط پایاندست در دستم بده تا از خیابان بگذریمکوچه کوچه زیر چتر خیس باران بگذریمسایبان ها را رها کن زیر سقف آسمانشاید از سرچشمه خورشید تابان بگذریمماه فروردین گذشت و مژده خرداد دادتا کنار مهر و شهریور از آبان بگذریمدر قطار زندگانی هیچکس باقی نماندمقصدی نا آشنا دارد که آسان بگذریمعابران بی گدار شهر قوچان را بگوباید از جغرافیای دشت گرگان بگذریممثل میدان دُوَ است این روزگار لعنتیدست خالی باید از هر خط پای...
❤️🥀اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم کافه ها به چه کار می آیند؟و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنمخیابان ها به چه کار می آیند؟و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم کلمات به چه کار می آیند؟و اگر نتوانم فریاد بزنم دوستت دارم دهانم به چه کار می آید ...!؟❤️ وحدت حضرت زاده...
در این شهر شلوغ در این باریکه ای از زمان میان مردم میان ماشین ها و درخت ها و پارک ها میان بیمارستان ها و برج ها میان خنده و گریه ها میان درد ها و تسکین ها در میان باد و باران و برف ها میان افکار و نظر ها میان دنیای موجودات کوچک در میان ایستگاه های اتوبوس میان التماس های فردی که تهی است میان قدم های انسان ها میان گلبول های خون انسان ها میان افتادن برگ ها در پاییز که خسته اند میان منو تو میان عشق و دروغ میان کلام ه...
بیا و حلول کن در خواب عمیق خیابان هابر میدان های بی لبخندکه دیریست نامم را فراموش کرده اندمریم گمار...
شهرِ بی حوصله ام باز به حرف آمده استبه خیابان بزن ای دوست که برف آمده است!...
موج می زندبر کلافگی خیابانحضور خسته ی آفتابشهر پر از ماهی هایی ستکه تا ارتفاع هزار پا از سطح دریادر آکواریوم آرزوهای شانبرج می سازندیک نفر در خیابان فریاد می زند :باید در ابرها شنا کرد-بارما شریبی- خیابان تشنه ی زمین خوردن است...
آنقدر نیامدی که از پاییز هم برگی نماند حالا این من هستم که زیرِ پاهای خودمخیابان به خیابان خُرد می شوم...
حال خیابانی را دارمکه عاشق قدمهای کسی است که سال ها از پل عابر پیاده عبور میکند!...
خیابانیخالی از رهگذرمنیست نشانی از منشاید آن سایه ی دورمن باشم...!!!(فروغ گودرزی)...
شبیه عابری خسته که مانده در خیابان هابدون تو پریشانم بیا ای راحت جانم...
هیاهو بود و دودانگار از دور می آمدی!خورشید از شوق برق نگاهم،نور قاپیدابرها تیره و اماآماده جشن باران بهاری!بوق های ممتد،موسیقی فالش...گم ات کردم چون ستاره ای در دل تاریکی شبلعنت به این خیابان شلوغبی تو اما بازقدم خواهم زدبا دردهای آشنابه امید تسخیر دست هایت به همراه خیابان ها!...
تو اگر باشی و من باشم و باران باشدبه بغل می کشمت گر چه خیابان باشد!!...
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده استبره ی لعنتی ام عاشق گرگی شده استسرد شد از تن من... دل به خیابان زد و رفتگرگِ من بره نچنگیدِ به باران زد و رفت...آه دکتر! لبِ او «صبر و ثباتم» می دادبوش «وقت سحر از غصه نجاتم» می داد!آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت استنفست همدم مردم شده باشد... سخت استآه دکتر! سرِ من درد بزرگی داردبره ام میل به بوسیدن گرگی دارد...دکتر این بار برایم نمِ باران بنویسدو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...
یک جفت پرنده ی عاشقکنار پنجره ای در خیابانکز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیزخنک هوایی ست که می وزدو خیابانی که انتظار تو را می کشدرعنا ابراهیمی فرد...
به احمقانه ترین شکل ممکن دلتنگ کسی هستم که هیچ خیابانی را با او قدم نزده ام!اما او در تمام خاطرات من راه می رود......
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد...
بی تو باران زد وبی چتر زدم دل به خیابان عطر احساس قناری بکشد سمت درختان کاش بودی که دلم بغض گلوگیر عطش را به هوا زد باد بادیدن این صحنه فرو ریخت زبرگ و نم باران... حجت اله حبیبی...
سیگاراینم تموم شد...سیگار و میگم...آخرین نخ بود...البته آخرین نخ این پاکت...می خوام برم خیابون قدم بزنم،پاکت بعدی رو هم همون جا باز می کنم...می خوام کمی با هم حرف بزنیم...می دونم صدام و نمی شنوی اما...شاید یه روزی این خیابونا مسیر تو بشن و، حرفام و بهت برسونن...یه روز که عاشق بشی،زخم بخوری،سیگار بکشی،تو خیابونا قدم بزنی و...با اون حرف بزنی.من با رویای تو قدم میزنم...تو با رویای اون...من رویای بودن تو رو تموم میکن...
\کودک درون\بخند کودک غمگین درونم... من رنج های زیادی پشت سر گذاشته امکه سر پیچ همین خیابان...در انتظار بزرگسالی تو هستند.......بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
تمام خیابانها رابرای فراموش کردنت قدم زدم.اما فراموش کردمتک تک این خیابانها خاطرات توست.دیگر باید سر به بیابان زدشاید باد ، همه چیز را با خودش ببردیاد تو و فکر من...... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
در کوچه پس کوچه های معرفتخیابانی ساخته ام از مهربانیتا در تردد دل مردگی مهر ببارد بر آسمان آدم ها ...صدای چکاوک زندگی طنین خوش امید استتا آویزه گوش های پر از طعنه باشدکه انتهای خیابان مهرخدا ایستاده است...
در خانه مانده ایمباران می شویم خیابانی راکه از پشت ِ پنجرهنگاهمان می کند. ائوده قالمیشیقیاغیشا دوشموش خیاوانبیزه باخیر پنجره نین آرخاسیندان.1399/1/24شعر مهرداد پیله ور مترجمکامیل قهرمان اوغلو...
حالا تو برای من بیشتر از یک خاطره،شبیه خود ولیعصر هستی!یک خیابانِ صبور با انگشتان کشیده ی غمگین.خیابانی که پاریس را با تمام سنگفرش هایش پهن آن کرده بودیم ...و بر کمر شب قدم می زدیم.شبیه حضور عظیمِ یک قدم،شبیه باران خورده ترین نقطه خیابان،شبیه خودِ تهران......
ما اگر توی خیابان دو نفر را ببینیم که به جان هم افتاده اند اصلا تعجب نمیکنیم!شاید کمی کنجکاو شویم و بخواهیم بفهمیم علت دعوایشان چیست!اما قطعا متعجب نمیشویم.یا مثلا اگر ببینیم یک موتوری از کنار کسی رد شد و کیفش را دزدید بازهم تعجب نمیکنیم!فقط اگر کیف داشته باشیم کمی محکم تر آن را میگیریم!یا هزار و یک اتفاق از این دست که دیدنش برای مان عادی شده و اصلا هم عجیب به نظر نمیرسد!اما اگر دختر و پسری را ببینیم که در خیابان یکدیگر را به آغوش کشی...
راه که می روی عقب می مانم … نه برای اینکه نخواهم با تو هم قدم باشم … می خواهم پا جای پاهایت بگذارم … می خواهم رد پایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشَد …!!! تو تماما” برای منی...
دست های هم را فشار می دهیمچشم هامان را پاک می کنیممی رویمو خیابان قیچی زنگ زده ای ستکه ما رابه دو عکس یک نفرهتقسیم می کند...▪خوبی اش این است کهدل شان برای هم تنگ نمی شودمرغابی هایی کهدر یک روزسرشان را بریده باشند...شعری از کتاب: دور آخر رولت روسی...
خیابانغروب می کنددر اندوه گام هایمخانه ام کجای شهر گم شده است؟...
کلمههمهسرریز خیابان من بود...
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرونکسی که خاطره هایش پر از خیابان است...
حالا که رفته ایبرای من همخیابانی دست و پا کنانگارخیابان های این شهر لعنتیجای خوبی ستبرای گمشدن های احتمالی...
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ،فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...
ما کسى را نداشتیم برایش گریه کنیم به خیابان زدیمکسى را پیدا کنیم،هیچ کس نبودبراى خیابان گریه کردیمکه هیچ کس را نداشتخیابان براى ما گریه کردکه هیچ کس را نداشتیم؛گریه کردیمگریه کردگریه کردیمگریه کردگریه کردیم و همین طور خوابمان بردصبح بیدار شدیمفراموش کردیمهیچ کس را نداریم برایش گریه کنیم،گریه کردیم...آباعابدین...
ما کسی را نداشتیم برایش گریه کنیمبه خیابان زدیم کسی را پیدا کنیمهیچ کس نبودبرای خیابان گریه کردیمکه هیچ کس را نداشتخیابان برای ما گریه کردکه هیچ کس را نداشتیمگریه کردیمگریه کردگریه کردیمگریه کردگریه کردیم و همین طور خوابمان بردصبح بیدار شدیمفراموش کردیمهیچ کس را نداریمبرایش گریه کنیمگریه کردیم......
از دیوارها / غم میبارد.../ کوچه ها / بهت زده / خیابان را / بغض گرفته / گلوی میدان / پُر از فریاد / چه کسی/ این پیراهنِ سیاه را به تنِ ما کرده است...! / به کجای وطنم دست بکشم / که نگوید آ...خ...
ﻫﺮﮔﺰ ﮐﻮﺩﮐﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺟﻤﻠﻪﯼ ﺑﺬﺍﺭ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺣﺴﺎﺑﺘﻮ ﻣﯿﺮﺳﻢ،ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻧﮑﻨﯿﺪ …ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺤﻞ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎﺷﺪ .تو همون خیابون بزنین تو سرش تا حالش جا بیاد کارشناس علوم تربیتی...
راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوز...
بسیار سالها گذشت تا بفهممآنکه در خیابان می گرید از آنکه در گورستان می گرید بسیار غمگین تر است...
گلدان به گلدانتو را بوئیده اماما هیچ گلیعطر تو را لو ندادخیابان به خیابانآواره تو شدماما هیچ خیابانینشانی از تومسیر قدم هایم نکردآرزو به آرزوتو را دعا کردماما خدا به آرزویم پا ندادبانو!در خواستن تومن خسته نمی شوم امابسیاری گل را رنجانده امخیابان ها را اسیر کرده امخدا را اسیرتربانو!محض خاطر گل ها و خدا هم شدهدلت را راضی کنبا دل من راه بیایدباور کن!عاشقی را خوب بلدماگر دلت اجازه بدهد...
چتر را بست / مسافرخیابان/منفی صفر...
در کدام هوا نفس می کشی؟در کدام خیابان؟در کدام کوچه؟شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟نگرانِ من نباشمن جایم امن استدر غریب ترین کنجِ این دنیایمدر دورترین سیاره از خورشیددر سردترین غروبِ پاییز...
تو را خواستنبه قدم زدندر خیابان مه آلودی می ماندگر چه انتهایش را نمی بینمامادوستش دارم...