شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
از کدام تباری؟که شکسته ای طلسم خواب راحتی اگر بیفتد از نردبان ستارهِماه.مریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰...
نشسته امبر تکلم نگاهتکه جا گذاشتههزاربوسهبر پیشانی آینهو بهم می ریزد بازی شب رامریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰...
برخیزو در جیب بگذاربرگ برگ حواست راو عبور کن از زخممریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰...
شعرم را برداروبا زاویه دید درختکنار بزنسرانگشت پاییز رامریم گمار۱۴۰۳/۷/۲۰...
خاطراتمان سالهاست در کوچه های دلتنگیگم شده است.در میان قصه های بی پایان ،نفسهای خسته وفریادهای جسته از گلو،در هجوم اندوه برگهای پاییزی به خواب رفته.و ما مانده ایم ، چشم به راهِ راهی که می دوید و می گریخت.اینگونه گیر افتاده ایم در دستهایِ سرد و ظالمِ عمیق روزگار.sohrabi hassanحسن سهرابی...
نفهمیدش که ما دلداده بودیم....میان درد و اندوه زاده بودیم....همانند خدنگ از تار مویی....چو سیلابی روان در سایه بودیم...sohrabi hassanحسن سهرابی...
آوار شد روی سرم سقف جهان انگاربا دیدن دست تو در دست کسی دیگر.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
تعویض تنگ ماهیان چیزیست مانند نقل مکان از محبسی به محبسی دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
دست ار سرم بردار، ای عقل بلا تکلیفبا من مگو از جنگ و از آتش بسی دیگر!رضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
پاییز در راه است و از آغوش گندم زارچیزی نخواهد ماند،جز خار و خسی دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
افتاده در چشمان تو عکس کسی دیگرحیرانی آئینه ی دلواپسی دیگررضاحدادیان۱۴۰۳/۷/۷...
یافت پایان شعر من هرچند، امّا تا اَبَدبا دلم پایان ندارد گفتگوی پنجرهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
می شود پَسکوچه ی پاییز از آواز پُرمی زند پَر تا نسیمی از گلوی پنجرهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
بس که مِی نوشیده از چشمانِ مستِ آینهتکیه بر دیوار دارد ،ماهروی پنجرهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
نیمه شب، برده به سمتِ آسمان دستِ قنوتتا اجابت گردد آخر آرزوی پنجرهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
تا گره وا می شود از گیسوی بانوی بادمی شود آغاز، شرحِ مو به موی پنجرهرضاحدادیان۱۴۰۳/۷/۷...
غنچه،غنچه پشت شیشه مانده گلدانِ دلمخنده های او گرفته رنگ و بوی پنجرهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۷/۷...
باید پُراز آواز کُنم حنجره ها راآیینه ی اعجاز کنم منظره ها راتقویِم دلم باز ورق خورده و بایدبا دیدنِ تو زنده کُنم خاطره ها راگیسوی پریشانِ تو ای دخترِ مهتاب!بَر هم زده قانونِ شبِ دلهره ها راانگار نهاده ست کسی حلقه به حلقهدر مویِ شکن در شکنت دایره ها راهر بار که لبریزِ معمّا شده ذهنموا کرده سر انگشتِ خیالت، گره ها راشعراز لبِ تو می چکد انگار دمادمپُر کرده غزلخوانی تو، کُنگره ها راتا پَر نکشد عطر تو از خانه ام، ا...
تا پَر نکشد عطر تو از خانه ام، ای گُل!باید که ببندم همه ی پنجره ها رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱...
شعراز لبِ تو می چکد انگار دمادمپُر کرده غزلخوانی تو، کُنگره ها رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱...
هر بار که لبریزِ معمّا شده ذهنموا کرده سر انگشتِ خیالت، گره ها رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱...
انگار نهاده ست کسی حلقه به حلقهدر مویِ شکن در شکنت دایره ها رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱...
باید پُراز آواز کُنم حنجره ها راآیینه ی اعجاز کنم منظره ها رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱...
نمانده زیر و بمی در صدای او ،انگاردل و دماغ ندارد سه تارِ من دیگر.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
وَ شاخه شاخه پُر از میوه ی غروب شده ست درختِ پنجره ی انتظارِ من دیگر رضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
ورق ورق شده در دستهای کولیِ بادشناسنامه ی ایل و تبارِ من دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
کشیده چادرِ اندوه بر سرش تقویمگرفته رنگِ عزا روزگارِ من دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
شده ست خالی از آوازِ دخترِخورشیدگلوی آینه ی بی غبارِ من دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
وَ نیستی تو و خمیازه می کشد یک ریزدهانِ ساعتِ شماطه دارِ من دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
شبیه دسته گُلی بر مزارِ من دیگرگرفته دست به زانو ، بهارِ من دیگررضاحدادیان ۱۴۰۳/۵/۱۵...
پروانه ی خورشید هم دور تو می گرددشاید که آورده ست، رو به مذهبی تازه.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
تا می کنم هر بار چشمت را مرور، انگارگل می کند روی لبانم، مطلبی تازهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
از دفتر آتشفشانِ حرفهای توجاریست در رگهای شعر من، تبی تازهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
تا کی عطش می نوشی از دستِ کویرِ آهباید کُنی از چشمه ی باران، لبی تازهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
افتاد تا گیسوی تو در دستهای باددل ماند و اوضاعِ قمر در عقربی تازهرضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
هرچند در من ریشه کرده یأس ، امّا بازلبریزم از اعجاز یارب یاربی تازه رضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
در دامن صحرا شکفته، کوکبی تازهبیرون زده از خانه، مهتابِ شبی تازهرضا حدادیان ۱۴۰۳/۴/۲۰...
باید که بسپاری به دستِ کولی بادای تک درخت سوخته! خاکسترت را.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۱...
تا کِی به آتش می کشانی دفترت را؟ گلبرگهای کوچه باغِ باورت رارضاحدادیان...
این باررها کن بادبادک را در باد!تا نامم تکثیر شود در انگشتانِ درختو پیاده روهای شکستهبر نقطه های رنگی باغمریم گمار...
غصه کم کن که جهان کشتی سرگردان است.موج دریا می برد هرجا که خواند ساحلش...
آمدیم تا عاشقانه دل به دلدار دهیم امّا نَشُدهمچو حلاج بی بهانه سر به آن دار دهیم امّا نَشُد........حسن سهرابی...
دائم پراست از چمدان، ایستگاهِ بادانگار خانه کرده سفر، در نگاهِ بادرضاحدادیان ۱۴۰۳/۲/۱۵...
..وقتی که پرده پرده دلم را نواختماز ناله ی سه تار خودم گریه ام گرفتیک تکّه آفتاب برایم بیاورید!از آسمان تار خودم گریه ام گرفترضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
کبریت زدی تا به شبِ فاصله هاتکلیفِ خطوط تیره ام روشن شد.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
پُر شد تقویمِ باغ،از ردّ بهارپاییز، به قدرِ یک سَرِسوزن شدرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
شعری که در رگانِ من می جوشیددریا دریا شرابِ مرد اَفکن شدرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
شاخه شاخه برای عریانیِ بادآغوشِ درختِ اَبر، پیراهن شدرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
صد زخمِ نگفته در دلم بود ،ولیبا دیدنِ تو ، زبانِ من الکن شدرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...
تا چشم حسود، با دلم دشمن شدفیروزه ی چشم تو، پناه من شدرضا حدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...