پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بخدا قاضیِ این محکمه ها عادل نیستآنکه صدبار زده کشته مرا قاتل نیست؟غم وحسرت،نرسیدن،دلِ خون، هرچه که هستشک ندارم که فقط جنس تنم از گل نیستنیمه ی گم شده ام با دگری کامل شدمن بهم ریختم و تکه ای از پازل نیستحال من حال درختی ست که دیدست بهارشاخه هایش تبرند و خبر از حاصل نیستشده ام مثل نهنگی که شنید اقیانوسخسته از او شده و دور و برش ساحل نیستخیری از عشق نبیند چه به روزم آوردنه کمی دست نگهدار خدا، از دل نیسترمضان آمد...