قسم به مردن روحت، به قتل احساست
به تکه تکه شدن های قلب حساست
قسم به آن زن شادی که قایمش کردی
به ترس فاحشگی از نگاه هر مردی
به هیس روی دهانت اگر چه فریادی
به افت و کم شدنت در سهام آزادی
به صیغه های موقت به فقر...
بخدا قاضیِ این محکمه ها عادل نیست
آنکه صدبار زده کشته مرا قاتل نیست؟
غم وحسرت،نرسیدن،دلِ خون، هرچه که هست
شک ندارم که فقط جنس تنم از گل نیست
نیمه ی گم شده ام با دگری کامل شد
من بهم ریختم و تکه ای از پازل نیست
حال من حال...
به مرگ رو زدم ازدرد تا کمی دیگر
تورا دوباره ببینم در عالمی دیگر
قسم به این همه حرفی که در دلم ماندست
مرا پس از تو نبودست محرمی دیگر
مجال خشک شدن را ندارد این چشمم
غمی نرفته رسیدست ماتمی دیگر
رها نمی شوم از زجر،باز خواهم دید
پس...
برای درکم عزیزم،دچار باید بود
در انتظار کسی بی قرار باید بود
میان شهر مثل های باز و کفترها
پیاده باشی و او هم سوار باید بود
درون خلوتِ یک ایستگاه متروکه
مدام منتظر یک قطار باید بود
ببند چشم و گمان کن پرنده ای هستی
که جای باغ به...
برای درکم عزیزم،دچار باید بود
در انتظار کسی بی قرار باید بود
میان شهر مثل های باز و کفترها
پیاده باشی و او هم سوار باید بود
درون خلوتِ یک ایستگاه متروکه
مدام منتظر یک قطار باید بود
ببند چشم و گمان کن پرنده ای هستی
که جای باغ به...