سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عزیزم ...تو با ریمل نه ،ریمل از کنار چشم تو بودن خوشگل میشه ...تو با ماتیک نه ،ماتیک از همسایه بودن با لب تو خوشرنگ میشه ...رنگ مو ؟!اون از هم آغوشی با موهای تورنگ خوش به خودش میگیره ...لباس های تنگ و جذب ؟!لباس از هم نفس شدن با پوست توقیافه مغرورانه به خودش میگیره ...میفهمی ... ؟کنار من راحت باش ...تو کنار دنیا نه ، دنیا کنار تو قشنگ میشه ...دیوونه ! تو نقاشی خدایی ...به خودت هم نرسی ، همچنان زیبایی ...پس کنار من...
چشم هایت به خدا مَنشأ هر مُشکل بودبَه چه سرسبز ؛ چه زیبا؛ چقد خوشگل بودصبح که از خواب بیدار شدی فهمیدم مشکل از چَشم که نه کُلُّهم از ریمِل بود...