روزهایم گذرِ سایه و نور،سایه از بغضِ زمان، نور ز دور. در هزارتوی افکارِ سترگ،نقش میبندد امیدی چو موج. گاه در رؤیای فردای شگفت،گاه در زخمِ گذشته، نهفت. دستهایم پر از ایده و وهم،چشمهایم به مسیرِ عدم.