متن عطیه چک نژادیان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عطیه چک نژادیان
یا مهدی! ظهور کن که غزه تاب ندارد
زخم دل عاشقان را صبر امان ندارد
چشم جهان کور شده ز خون غزه خاک
دلها همه غمگین و به انتظار خواب ندارد
غم ها چو رود به غزه در این دیار تاریک
در انتظار صبحیست که ظلم جواب ندارد
دست لطف...
هر جمعه کوچهها به غروبی غریب شد
دلهای منتظر همه از صبر غمین شد
شمردیم سحر ها به امید ظهورتو
خورشید در غبار غم شام غریب شد
دیوارهای شهر پر ازظهور و فاصله
راه وصال بسته و هر دیده، پیر شد
گفتم به باد: مژده بیار از حضور او
باد...
نبودنت، رغم بود و صبر برفتاد
که هر جمعه، در گلو بغض خون افتاده
غروب میرسد و دل، غرقِ غبار فراق
هزار آه ز دلِ چشمنگون فتاد
زمین به یاد ظهورت چو شمع میسوزد
که بیتو، هر سحر از جان و راه فتاد
کجاست وعدهی دیدار؟ ای بهار حیات
که...
دفتر ز دست شوق تو، مولا، سفید ماند
بیتو سخن چه سود؟ که دل زخم و قید ماند
هر واژه بینسیم وصالت به گل نرسد
هر شعر بیفروغ رخت، بینوید ماند
شبها برای ظهورت ، ماه میگرید
خورشید هم ز هجر تو، در غم خمید ماند
بیتو بهار، باغ ندارد...
سلام، ای خالقی کز نور، هستی آفریدی
که هر چه هست و خواهد شد، ز تو آیینه دیدی
سلام بر زندگانی، بر لحظه های بیدار
که در تکرارشان، نام تو را ما شنیدیم
پروردگارا سپاس از این نفسهای تازه
که در دل ، دعای ما شنیدی و حق دیدی؟
تو...
به هر نفس ز وجود شرار میگذرد
باز نگرکه چنین بیشمار میگذرد
گو فکر از آن شب وبه یاد روز حساب
عجب ز بندهی غافل، که کار میگذرد
صدای هُدهُد جان به گوش میگوید:
که زود باش، که محشر بی امان میگذرد
طلوع زمان نشانِ غروب جان ماست
چرا دل...
دریا سکوت کرده، هدی غرقِ التهاب
هر موج، نالهای بر غالیه بیجواب
دنیا ز تماشای غم هدی روسیاه
در چشمهای غالیه پدر جان فدا
بر ساحل غزه پدری خفته در خون
هدی دویده، قامتش بر پیکر خون
فریاد زد: "بابا!"، جهان خیره به دردش
این ناله، شعلهایست که برساحل ردش...
ای کوچههای خونشدهی کودکانِ درد!
ای اشکهایِ جاریِ بر گونههای سرد!
ای طفلکانِ خسته، فتاده به خاک شب،
ظلم از شما چه خواست؟ به جانتان چه آورد؟
چشمِ جهان، کور است و دلها فرو رَفَتَند،
در لابلای وهمِ حقوقِ بشر، چو گرد.
بر گورِ غیرتاند، تمامِ مردمان
آنان که در...
جمعه و زمین چشم به راه آمدنت،
دلخسته ز داغ های نیامدنت
زانتظار آمدنت هستیم، ای جانِ جهان،
گم گشته میانِ خیالِ آمدنت.
هر لحظه عرش بر تمامِ زمین گریه کند،
هر ذره شود نیست از نیامدنت
ای نورِ نهان در پسِ پردهی راز،
کی میرسد آن روشن آمدنت؟
بر...
در این شبِ بیپایان،
که وجدانِ جهان به خواب رفته است،
من با تو سخن میگویم، ای انسان!
با تو که فقط نام انسان را بر پیشانیات کوبیدهای،
اما قلبت از صدای سوختهی کودکی نمیلرزد.
غزه را دیدهای؟
نه با چشم،
که چشم برای دیدن کافی نیست.
باید با دل...
سلام بر شما، ای صبوران بیصدا،
که پر کشیدید از غزه، تا مرزِ کبریا
سلام بر لحظهی پروازتان ز خاک و خون،
سلام بر راه حق به بلندای این زمان
سلام بر چشمهای پر از یاد خدا
سلام بر مردان راه خدا از امان
غزه چه دید و خاموش نماند،...
غزه، نامِ یک خاک نیست.
فلسطین نام یک نسل نیست.
غزه، نام توست…
تو، که انسان بودی…
تو، که روزی صدای خدا را در جان خویش شنیدی،
و اکنون، حتی صدای کودکی زیر آوار را نمیشنوی!
غزه دارد جان میدهد…
نه از فقر اسلحه، که از فقرِ عدالت.
نه از...
بیا که سوخت دلم، باشرر نمیمانم
به شوق دیدنِ تو، در امان نمیمانم
اگر هزار جهان، در دلم بسوزانند
بدون بوی ظهورت، در اثر نمیمانم
به خاکِ جمکران، جرعهای بده ای وصل
که بیشرابِ ظهورت در بشر نمیمانم
نه دنیاماند و نه دل، هر دو رفت در آتش
من این...
ایستاده بمیرم که بماند عَلَمش
جان فدای ره و نام و پیام و قَسَمش
خون دهم تا که بماند به فلک پرچمِ حق
جان هم اگر رفت ز رهش نشود کم قَدَمش
هر که در راه ظهور رفت، به نامش زندهست
زندگی هست در آن لحظهی مرگ و دَمَش
دل...
بیا که بیتو نه سحری ز جان دمد به صفا،
نه صبح خیزد و خندد زِ نور و بویِ وفا.
بیا که بیتو ز آینه، زنگِ غربت فکند،
نه اطلسی بماند، نه لاله گیرد شفا.
قنوتِ شاخه به جز با ظهور نرسد،
که بیتو تیره شود هر بهار و هر...
ای صاحبالزمان! ز جان جوان گذشت به خدا
نهاد جان خود از عشق، در حریمِ کبریا
سپید گشت ز امیدت موی مردانِ شکیب،
که هر نفس به دعایت کشیدند بارِ آه.
دریغ! نیامدی هنوز، ای موعودِ زمین،
که غرقِ غربت و ظلم است عالم و هر سپاه.
کجاست صبحِ حضورت،...
زمان گذشت و دلم شاهدِ یقین تو شد،
که روزی از افقِ سبز میرسی، مهدی
تو میرسی و غبارِ قرونِ خاموشی،
زِ چهرهی آینهها میزدایی، مهدی
تو میرسی و دلِ غم، چراغ میگیرد،
به نورِ روی تو، ای مهرِ آسمانفرسود.
تو میرسی و جهان را به چشمه پیوندی،
که نوشد...
میدانم که میآیی زِ مغربِ آسمان،
پرچم به کف، به کعبه دهی تکیه بر جهان.
شمشیر عدالـت به کف، ظلم میکشی،
پر میشود از مهربـانی همه زمان.
مکه شود آشیان حکومتت
تا گلفشاند کوچه به کوچه، هر بوستان.
حقبا تو خیزد، یار وفادارت،
تا طنین گیرد نام محمد در جهان....
ای ماهِ غایب، ای امیدِ هر نفس
ای آخرین درمانِ انتظاردر نفس
بیتو زمین، دوزخ شد و دل خسته شد،
هر روزِ من در هجر، صدها واقعهست.
مقدَّر این نبودن و این چشمِ تر،
پایان ندارد جز به نامت، ای چشم به راه
در شامِ هجران، جز دعا نمانده
جز...
چو آفتاب نگر، گر جهان پر از شب شد
که نور ز چشم تو خاست نه گذر ز غم شد
دل از غبار غم شُست، به بادهی امید
که هر که مستِ امید است، زندهدل حق شد.
به هر حق ز دنیا، اگر رهی داری
به شوق رب بنگر، که...
ای دل، فریاد بزن بر لبِ هر کوی و گذر
کز غمِ غزه شود خون دلِ شب، سر به سحر
غزه در سوز و تب و شعلهی خون میسوزد
تو کجایی که کنی ناله، جهان گیرد خبر؟
جانِ کودک به لب و خاک، به خون غوطهور است
پس چرا خفتهست...
رب بگذارم، ندانم، نپرسم زِ جهان
که ز غفلت ندانستن هست، ره شادونهان
چه دانی تو زِ آرامی آن بیخبران؟
که در فکر امان یابم اسرار نهان
نخواهم اندیشهی فردا، نه غمِ روزِ دگر
رها چون برگ سرو، بر امواجِ زمان
چو برگ از شجر افتاده، فتاده به نسیم
سپارم...
ای صبح امید، کی ز افق سر زنی به دلها
کز شام فراق، خسته شد این زندگی رها
چرخ نور و عدالت زغیبتت همه بشکست
هر لحظه مظلوم غرقه به خون شد ز ظلمتا
ای مونس غزه ، که ز ظلم جهان غرق جفا
برگرد که بیتو حرام است خوشی...