یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
مادرنه خورشیدست که خانه را گرم می کندنه اسم فرشته ایعشق را برگونه ی فرزند بوسه می زندمادریک زن ساده ی معمولی ا ستدرد را می کشد بر پیکر کوچک زنانه اشتا کودکیلبریز شود از عشقسرشار شود از کیفنه تمام نمی شودهنوز هیچ مادری نرفته استدارد هنوز توی یک جای جهانروی پایشبرای تو لالایی می خواند...