از احوالم می پُرسی؟ آه! --سوگوارم، سوگوار! مگر نمی بینی آتش گلوله، سینه ی گل را دریده است؟ و پائیزی وحشتناک بر تن باغ چنگ می زند؟ و دارد مرگِ درخت های جوان دانه دانه رقم می خورد؟ امروز؛ چهار خواهر معصوم را گستاخی خدانشناس عریان کرد سوگوارم سوگوارِ زخم...