سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از درونم یک نفر شب غصه خواری می کندبی تو این چشمان من شب زنده داری می کندمی روی گاهی زیادم بی دلیلخاطراتم ناخودآگاه گریه زاری می کندتا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنمنام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کندتا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن منلحظه های عمر من لحظه شماری می کندیوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده استمصر قلبم از نبودش بی قراری می کندچیده ای با دست خود این سیب کال زندگیدر خیالش عمر من غم را فراری می کند...
هیچ..."قافیه ای""ردیف"نام...تو...نشد...@havas_khiyal ❤️...