زن
پیاده،نومید، بیپناه
گاهی یادش میرود
دارد با خودش بلند حرف میزند.
چند نانِ لواش
دو سه گوجهٔ تَهمانده
کمی پیاز و یکی دو سیبِ کبود،
با چادر کهنهاش به دندان،
خاکروبِ کوچهٔ پیکشان.
آبرو دارد، پیاده
آبرو دارد، نومید
آبرو دارد، بیپناه... من اسمِ کوچکِ مارکس را به یاد...