پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به لبخندت قسم جانم تو هستیعزیزم نور چشمانم تو هستی...
قسم به پاییزی که در راه استو به پچ پچ های عاشقانه یبرگ های در حال افتادن!قسم به بوسه های آخرو به باران های گاه و بی گاهو به آغوش های خالیقسم به عشقکه منپاییز به پاییزباران به بارانآغوش به آغوش دل تنگ توام !...
مَهِ شَوو تارُمبیو هیجارُممِن ای دنیامو تونَه دارُمنبویی تو نفس، نیترُم بکشُم خُت هم دونی، نا نیاره دلومبیو وَم بِرَس،که دنیام مث پوییزِه،نبویی تو، تهلَه خاره دلومتو خت دونی، دل تینام، تنگتههنی ای دلو مو، تشنه ی بنگتهتو جورِ تارازی، مو هم چی کنارُم تِکی دارُم وَ تو، بیو وادیارُمتو مینِ دلیتو چیِ گلی مو هم مِثِ خارُم تو سَوز بهاریتو کوگ هواریمو نایی نیارُمقسم ایخورُم سیتو هیمَه...
به گلویِ بریده یِ قلمقسم،به کاغذ مچاله ی آن گوشه هاقسم،تو شعر آخرم نیستی،اماآخرین شاعرِ این کوچه ها منمدر صفِ نان ....
عاشقم به جون جفتمون قسمعاشقم میدونی خیلی بی کسماین دلم همیشه بی قرار توئه …عاشقم به جون جفتمون قسم عاشقم میدونی خیلی بی کسمفکر تو همش توی سرم میدوئه..._برشی از ترانه...
دی شد حدیث جوانی و بسر رسید بهار عمر به آینه قسم که دگر ننگرم روی ماه خویشفیروزه سمیعی...
ترا قسم به حقیقت ترا قسم به وفاترا قسم به محبت تو را قسم به صفاترا به میکده و ترا به مستی میترا به زمزمه جویبار و ناله نیترا به چشم سیاهی که مستی آموزدترا به آتش آهی که خانمان سوزدترا قسم به دل و آرزو و به رسواییترا به شعله عشق و ترا به شیداییترا قسم به حریم مقدس مستیترا به شور جوانی ترا به این هستیترا به گردش چشمی که گفتگو داردترا به سینه ی تنگی که آرزو داردترا به قصه لیلا ترا به قصه مجنونترا ب...
می افتی از سرم به همین روسری قسم بر گیسوان منفعل یک وری قسم هرگز نریخته ست دل این، "درّ قیمتی"جز پیش پای تو؟ به زبان "دری" قسم......
قسم به عشق بزرگم!قسم به جان عزیز! گرانبهاتری از هر چه در جهان عزیز...
قسم به دانه ی تسبیح مادرم که هنوزتمام قلب و وجودم پر از بهانه ی توست...
هنوز هم برای تو، برای لحظه هایمانبه هر چه امتحان شوم _قسم به عشق_ حاضرم...
به دلِ بیدلِ عاشق شده، جانانه قسم به می و ساقی و آن نرگسِ افسانه قسم به همان، پاکیِ دلهایِ شکستهِ به سحر یا به آن قطره یِ بارانِ بهارانهِ قسمبه دلِ ریش شده، از غم و هجرانِ نِگاریا به آن، شکوهِ دل، در برِ مستانه قسم به طلوع رخ رخسار صنم روی جهان با به آن صورتِ زیبایِ چو فرزانه، قسم سخن از عشق ،بگوییم و دلی شاد کنیم به همان، جامِ پراز، باده یِ میخانه قسم ...
ایستاده ام بر بام اسفند منتظر (حَوِّلْ حَالَنَا)قسم به سال جدیدای روی تو (أَحسَنِ الْحَال)ای آمدنت مُحَوِّل کنندهٔ تمام احوَال هاارس آرامی...
و عشقاین اتفاق دل انگیزنجات دهنده ی دل های ماست.به همین حس زیبای بر انگیخته از وجودش قسم:)...
به حرمت چشمانت قسمتا ابدهرگز به دیگری نخواهم گفتدوستت دارمنخواهم گفتشاعر: مهرناز...
به چشمانت قسم همچون دو چشمم دوستت دارمبجز تو باید از هر چیز و هر کس دست بردارم...
ماه مهر آمد و مهرت به دلم هست هنوزجای تو کس نگرفته است به پاییز قسمهادی نجاری...
قسم به چشم تو ، که کور باد چشمانم اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم...
الهی گر چه در چنته خود گنه فراوان دارم به خودت قسم به رحمت تو ایمان دارمآنچنان شهره به مهری و شهیری تو به لطف که من غرق گنه امید غفران دارم...
قسم خوردم دگر دلربایی نکنماز هر تنگ نظری عشق را گدایی نکنم به عقل سلیم خود بی وفایی نکنم به فنجان قهوه ی رمال نگاهی نکنم...
قسم ب این دل ؛که اندوهش را تو تسکینی *...
اگرچه فاصله افتاده بین من تا توچه خاطرات قشنگی که داشتم با تو !هنوز منتظر پاسخم بگو با منکه پای قول و قرارش نماند؟ من یا تو ؟قسم به عشق ؛ تورا عاشقانه می خواهمهمیشه حرف دل من یکی است..اما تو ؟!چه زود آن همه حرف قشنگ یادت رفتکه : " کلّ زندگی ام تو " " تمام دنیا تو "در این جهان پر از مکر و حیله فهمیدمدروغ گفته هر آن کس که گفت: " تنها تو"پس از تو باور من شد که هیچکس هرگزشبیه حرف قشنگش نبو...
به لحظه لحظه بی قراریت ،قسمتورا بهانه می کند ،دلمبرای هر نفس کشیدنی هنوزبیا میان عاشقانه هاکه جاودانه میکنم توراتورا تورا،فقط تورابه نام تو اشاره می کند، خیالزخاطرم اگر روی ،محالکجا تو میکشانیم بمانتمام هست ام تویی بمانبمان که بی ت. نیستم کسیبمان که بی تو می رود نفسبرو،برو ولی بدان که هیچ کسبرای تو نمی شود چو منفدای تو نمی شود چو من...
به حریر نگاهت قسمعاشقانه هایمان را بهغزل هایمسنجاق کرده ام...
برای از تو سرودن شتاب خواهم کردبنای فاصله ها را خراب خواهم کرداگر نباشی و حتا سراب اگر باشیقسم که سجده بسوی سراب خواهم کرداز آسمان نگاهت نمیتوان دل کندبنام چشم تو غم را جواب خواهم کرددر انتظار تو هر لحظه ام پر از شعر استکه با مرور تو آن را کتاب خواهم کرداگر زمانه به من فرصتی دوباره دهدهزار دفعه تو را انتخاب خواهم کرد...
به لحظه ی تولد قسم که مرگ تلخ است!که مرگِ تلخ، تلخ تر است.که امروز مردن، وقتی که می شد فردا را دید تلخ است.که مردانده! شدن تلخ تر است از مردن..به لحظه تولد قسم زندگی شیرین است، جان شیرین است.زنده ماندن خوش است.آرزو داشتن و فرصت برای رسیدن به آرزو خوش است.فردا خوش است، پس فردا خوش تر است.به لحظه تولد قسم دو نفس بهتر از یکی ست!...
قسم به موجبه پیچ و واپیچ جاده ی چالوسبه سیم تلفنبه مگنت باز یک "کاست"به جای پاهایمردانِ مست روی برفکه مستی عین راستی ست..قسم به پیچ و تاببه پیچ و تاببه پیچ و تاببه موهای فرفری ات..!!...
قسم بر ...واژگان ِکاغذیِدر خیالِ منکه تو...زیباترین،شعریمیانِ واژگانِ منزهرا غفران پاکدل...
قسم به دست هاماین مجرمانِ فراری از تن ات.قسم به گل های دستبافِ روی پیرهن ات.قسم به قهوه ی چشم هات، به ذغال موهاتقسم به چین چینِ پر جمعیت دامن ات.قسم به آغوشمبه مرزِ ممنوع الخروجِ وطن اتقسم به عشقبه جنگِ خون آلودِ تن به تن اتکه دوستت دارم.محمد فرزین...
قَسَمت می دهم...چوب حراج نزن!به زرد ونارنجیِ خاطره هایمانفقط بگو کِی و کجا؟دست ودلبازترین خریدار خودِ منمفقط به یک شرط؛خیس باشد...خیسِ خیس...!...
به سوزش شیرین سوزن واکسن کرونا ، وقتی که روی بازوهایمان بوسه میزند قسم ،که حال ما خوب خواهد شد .بالاخره این سال گنگ بی بهاری که تحویلمان دادند را تحویل روزگار می دهیم و تا خود صبح همان روز ، نفس به نفس ، بغل به بغل و پا به پای هم می رقصیم ......
قسم به عشق ، که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آنچه در فرداستکه عمر من ، صد و پنجاه سال اگر باشدتمام عمر ، فقط فرصتم همین حالاستبه قدر لذّت یک لحظه چای نوشیدنبه برکتِ گل سرخی که نقش فنجان هاستچقدر قطره ی باران که زیر پا افتادولی طریقتِ دریا هنوز پابرجاستچگونه می شود از پشت دود ماشین هابرای پنجره ثابت کنم جهان زیباست ؟فقط خداست که هر جا و هر زمانی هستبگو که با همه ی شهرتش چرا تنهاست ... ؟...
پر شد از غم زندگی ، پاییز جانِ من نیاحالِ من خوش نیست باور کن،نگو دیگر چرازندگی همرنگِ آبان، خالی از مهرِ تو شدشد سراسر لحظه هایم آذرِ این ماجرامهر داری؟مهربانی ای بهارِ سوخته؟!بر دلم باید بماند حسرتی بی انتها؟!گرگ بودی در لباسِ میش ای مردم فریبعاشقی هایت دروغ و وعده هایت نابجاهرکه را عاشق نمودی داغ شد سهمِ دلشبوی تو تا می رسد هم غصه دارم هم عزابارها دادم تورا بر جانِ آبانت قسمتا که برگردانی ام معشوقه ی پاکِ مرا...
قسم بر ...واژگان ِکاغذیِدر خیالِ منکه تو...زیباترین،شعریمیانِ واژگانِ منزهراغفران...
قسم به فقر که حلّالِ رنگِ ایمان است!قسم به "نان" که میانِ حروفِ انسان است!...
دلبرکم با هر که میخواهی باش ولی دستانِ تنهای مرا فراموش نکن.به هر که میخواهی نگاه کن و گوش بسپار، ولی از یاد مبر که من جز تو و زنگِ صدایت هنوز هم نمی بینم و نمی شنوم.عمیق و آزاد نفس بکش ولی به خاطر داشته باش من همانم که تنها تو را نفس می دانست.آسوده و خندان چشم هایت را ببند انچنان که نسیمی سرد و معطر را در کویری سوزان روی پوستت حس کنی، با آرامش به خواب برو.می گویند و می دانم که دست های تنهای مرا فراموش کرده ای،همه ی هستی را می بینی و می...
برای دیدنت،معتکف پنجره ام. ♡ قسم به ضریح پنجره،آمدنت را،،، -- اجابتی! (زانا کوردستانی)...
قسم به پاییزی که در راه است...و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ها...در حال افتادن !قسم به بوسه های آخر...و به باران های گاه و بی گاه...و به آغوش های خالی...قسم به عشق...که من...پاییز به پاییز...باران به باران...آغوش به آغوش دل تنگ توام.... !...
دردی به دل ِ شکسته ، پنهان دارممحزونم وُ حُزن ِ پیر کنعان دارمیا عشق ، قسم به عصر عاشوراییدر واحه ی غم ، شام ِ غریبان دارم...
کاش دلها آنقدر پاک بود که برای گفتن دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود......
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ایز دلنخواهد رفت.....!...
بیا با من زبان واکن به ذکر دوستت دارمکه لب روی لبانت لااله انت بشمارمقسم به آیه ی سرخ لبانت حضرت انگورلبالب از تو لبریزم .سراسر از تو سرشارماجابت کن مرا یک شب میان تنگ آغوشتکه با امن یجیب ....جان من تاصبح بیدارمبغل وا کن بچسبانم شبیه پیرهن در خودکه دکمه دگمه خودرا بر تنت بی وقفه بسپارمبیا و سر بکش لاجرعه لبهای مرا یا عشقکه طعم بوسه را بر شرم لبهایت بدهکارمسرم را روی زانوهای خود بگذار و خوابم کنکه داغ غصه ها را بر دل ...
می گفت.... اگر دوستم داریثابت کن قسم بخور...چشم هایش را بوسیدم و گفتم به همین برکت قسم!️️️️...
متن ۵۸:در لحظه افرینش،خدا دستت را گرفت رو به روی من قرار داد. سوگند یاد کردیم که من برای تو بمانم و اما تو برای من!به پاکی هردویمان قسم خوردند،اهل آسمانو اهل زمین. با سکوت رنگیترین کلمات را برایت چیدم،از همان اول اسمت را دلبر گداشتم،چون من از گل بودمو تو از دل...!قلبو احساسمان شکل گرفت...موجودی سرخ که در سینه جفتمان میتپید!تا اینکه پا روی کره خاکی نهادیم!در درون تو خشکسالی،عمیق شد.ریشه تو آب و افتاب نداشت.پژمرده شدی،قلبت مچاله شد..در وجود...
هر شب قسم دادم خدا را عاشقم باشیهر شب یقین کردم خدای دیگری داری......
سبکبالترین موجوداتی که آفریدیپرندگان نیستندزنان رنجیده اندو قسم به زن وقتی می رنجدقسم به زن به لحظه ای که می تواندسبکبال تر از سنجاقکی از یک برکه دور شود......
تنها تو میتوانستیاز میان کلمات مبهماسمم را صدا بزنیو قطره های باران را بشماریتنها تو میتوانستیصدای خمیازه ی آفتاببر تن کرخت بیدهای مجنون را از بر باشیو بر سر گل های باغچه قسم بخوریتنها تو میتوانستی مرا هنگامی که خیلی غمگین بودم بشناسیو منتظر باشی تا جنگ تمام شودتنها تو میتوانستیمانند روز عید زیبا باشی...
به ربنای چشمانت قسم که هر روز به وقت اقامه ی اذان عاشقیبه نیت خرمای شیرین لبهایت روزه داری میکنم......
آنچه نامیدم نفسشد هق هقو سوگوُ قفسآنچه نامیدم انیسشد خاطرهدرملاقاتی به وقتِ قاعدهاز قلم افتاده دستمازنمک انباشته زخممازطلوع افتاده قلبمدور ازاین خودهای زیبادرتسلای محالهامانده ام با "م" مردیزنده ام باهجای امینمانده ام با نام یک "زن "آش دستم شد "محبت "رد قلبم شد "ندامت"قاتلم شد آن "صداقت"این چه روز و این چه احوال..!اشک را باچشم قسم نیستدست را با دست نمک...