شراب آخرین جام به یلدا میسپارم زلف پر چین و شکنجت را به صحرا می فشانم برگ گل های ترنجت را بیا تا سرمه از دود دل دلدادگان سازم سر مژگان مست و دیده های نکته سنجت را بگیرم رشته ای از طره پر پیچ و رقصانت بریزم روی دامان...