شیشه عمر بگوجانان من آیا چه سازم بادل تنگم غم هجران تو هردم به سینه میزند چنگم نمانده طاقت وتاب وتوانم کن نظر سویم به هنگام جوانی چون خزانی زرد شد رنگم تمام هستی ام رفته زدستم ای نیکومنظر شکسته شیشه عمرم زمانه زد برو سنگم محمد ناله کم کن...