همی جویم تو را هرجا کجایی ...؟
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد...
جرمم این دان که ز جان دوست ترت می دارم...
دوست می دارمت به بانگ بلند ...
با عشق، قرار در نگنجد...
یک بوسه ربودم ز لبت دل دگری خواست...
روی بنمای تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است..
کجایی ای ز جان خوشتر... عجل لولیک الفرج
لب لعل تو جانم می نوازد....
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی؟
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او...
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
آیی و بگذری به من و باز ننگری ای جانِ من فدایِ تو، این نیز بگذرد!
همی جویم تورا هر جا ،کجایی؟
گفتمش جانا نرو نشنید رفت ....
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او ️️️
تو در کنار من آ، تا من از میان بروم!
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم...
بیا که دیده به دیدارت آرزومند است...
آن یار، که در میان جان است بر گوشهٔ دل نهاد ما را
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
در دل چو کنی منزل؛ هم جان ببری هم دل..️ ️️️
ای دلارامی که جانِ ما تویی بی تو ما را یک نفس آرام نیست...
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟