شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
می پرسد: شورت گره ای ...؟تلخ می گویم: کودک عشقم سال پیش مُرد.می پرسد: آدامس ...؟تلخ می گویم: گذشته را می جوم، کافی است.می پرسد: سیگار؟چیزی نمی گویم. آتش می زند و تلخ می گوید: این تلخی را مهمانِ من باش....
اجاق دل، ز بهرِ مهرِ تو، گرم از محبت شد؛بیا مهمان قلبم شو؛ که حسّم را،به وجد آری!زهرا حکیمی بافقی،بیتی از یک غزل....
دستفروش می پرسد: شورت گره ای بچه ...؟می گویم: کودک شادمانی امسال پیش مُرد.می پرسد: آدامس خروس ...؟می گویم: غصه هایم رازیر دندانِ عمر می جوم.می پرسد: سیگار ؟می گویم: یکی آتش می زنمشاید اندوهم را...می گوید: مهمان من باش، و می رود......
شهر آمل است و جان قربان جانان میکندسرمه چشم از غبار کفش مهمان میکندمتن:وحدت حضرت زاده...
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان اومن دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح دم...
وقتی که دلتنگ می شومخودم را مهمان می کنمبه کافه ای در شهراما خالی از عشققهوه ای تلخ بر روی میز خاطره هامی نوشم به عشق آرزوهای محالو باز دلتنگ تر از همیشهمهمان می کنم خودم رابه خیابانی که سنگ فرش آنسراغ قدم هایت را می گیرندچه خوب بود می آمدیابرهای تیره می باریدندو باران مهمان ما می شدهمراه خاطره هاییاز جنس ماندنمجید رفیع زاد...
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم...
و به همراه همان ابر که باران آورد مهربانی خدا در زد و مهمان آورد...
باد می کوبد به در ، مهمان برایم می رسدقطره قطره می چکد حرفی درون باورم...
ای دوست بیا کمک که مهمان دارم درسینه ی خود هوای طوفان دارم وقتی به سراغ دل من می آیی آرام که موسیقی باران دارم *** از خاطره ی من و تو، ما می ماند عطر نفست همیشه جا می ماند با این دل دیوانه وفاداری کن آخر به خدا قسم وفا می ماند *** بد نیست سرت گرم تعقل باشداین گوشه و آن گوشه پر از گل باشد دستان مرا بگیر در دستانت تا بین زمین و آسمان پل...
یک قهوه سر میز به یادت قجری یک عالمه بغض با کمی دربه درییاد تو نشسته باز مهمان من است مدیون منی دست به جیبت ببری...
مزرعه ی عشق...پیر فرزانه چنین گفت که انسان کان استحاصل مزرعه ی عشق،فقط انسان استوقت آن است که از خواب گران برخیزیمعاقل آن کس که بداند به جهان مهمان است شرف.م.شمیم...
بعد تو عقلم به چشمم دیگر اطمینان نکردهیچ کس را دیگر این دل در خودش مهمان نکردتا به دست آوردمت از پا درآوردی مراحمله ی چنگیز هم اینگونه با ایران نکردآمدی آتش به جان خانه ام انداختیآنچه کردی با من اسرائیل با لبنان نکردموج موج از بین اقیانوس راحت رد شدمکشتی ام را هیچ طوفانی چنین ویران نکردکاش می کُشتی به قرآن بهتر از این حال بودبا من آن کردی که عزرائیل با انسان نکردخواستم حاشا کنم حال بدم را، باز هملرزش دست و لب و چش...
در جان من نشسته ایو منبرای زیستنمهمان نفس های تو ام....
خسته از هر آن چه ناپاک است بر روی زمینچشم را مهمان کنم بر دیدن دلهای پاک...
او رفته بود و من به این باور رسیده بودم،که قوانینِ این کشوربه هیچ دردی نمی خوردوقتی مهمان می تواند وقتِ رفتن،خانه را نیز با خودش ببرد!...
بعضی ها... چون نسیمی آرام اند...میتوانی... ساحلی را کنارشان مهمان شوی...و تمام دنیایی را همراهشان...زندگی...
حواستان به خانه های زنان باشد،احوالشان را از آینه هایشان بپرسید...از گوشه کنار زندگی شان...ساده نگیرید!دست دل است که در آشپزخانه ی زنی مشغول زیر و رو کردن کتلت های توی ماهیتابه است،مربایی که با دقت تمام درست شده یا میز شام چیده شده برای ده دوازده نفر مهمان را اصلا ساده نگیرید...عشق است،امید است پشت تمام این ها ...اگر بوی زندگی از خانه ای که زنی ساکن آن است بلند نشد،اگر شعله اجاق گازش دائم گرم نبود،اگر گرد و خاک رنگ و روی پنجره ه...
هر شب خیالت می شود مهمان و چایم حاضر استهر بار داغش می کنم شاید بمانی بیشتر...
عید خوب است ؛به شرطی ڪه…خنده ها ے تو مهمان اتاقم باشد ️...
خرم آن خانه که باشدچون تو مهمانی در او ️️️...
همه رنگها عوض شدهاند، تو ولی در اتاق بیرنگیسفرهای ساده نذر مهمان کن، عشق را هم به جای نان بگذار...
اِمشب ای دِلدارمهمان توییمشب چه باشد روز و شب آنِ توییم..️️️...
شکار وحشی من! تا ابد مهمان دامم شو!بدون غیرتش ارزش ندارد ببر، میفهمی؟!...
حرف تازهای ندارم فقط زمستان در راه است …کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زدهاند، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند!...
جمعهروز خوبیستهمه چی تعطیلمیتوانتا لنگ ظهر خوابید.مزاحم اموات شدپشت هم فاتحه خواندبی انکه کسی حسادت کندو ثواب کرد برای ذخیره اخرت.جمعهروز خوبیستمیتوان انواع پزها را امتحان کردبه همه چی خندیدبفکر بال مرغ بودبه ذغال و نوشابهخانواده رادر اخر هفته مهمان کردبه کباب با دسر غلیان .جمعهروز خوبیستمیشود مراوده داشتبا همسایههابر سر پارک شاسی بلنددعوا کردقدم زدفکورانه اطراف را ورانداز کرددست نوهای در...
سرسبزی زندگانی از آنت بادگل های انار روی دامانت بادفال خوش و حال خوب یلدا امسالبر سفره ی تو باشد و مهمانت بادیلدا مبارک...
بیا! جاى خالى ات با هیچ پر نمی شودبیا! بهترین شب یلدا را براى تو کنار گذاشته امپاییز را معطل می کنم که سر عقل بیایى و بیایىیلدایى با عطر خوش تویلدا را با نفس گرم تو باید شروع کردتا شب یلداست بیامرا یک غزل حافظ مهمان کن...
صبح تو را در فروشگاه دیدم ؛ هلو و زردآلو سوا میکردی ، گفتی برای یک مهمان استتمام روز در انتظار زنگ تلفن بودم ......
حرف تازه ای ندارم فقط زمستان در راه است.کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند !...
عشق آذری ماهی امدر این سرمای پاییزیمرا مهمان گرمای وجودت کن...
.می شوم مهمان رؤیای تو در خوابی که نیستسر به روی شانه ی تو زیر مهتابی که نیستد...
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.بابام می گفت:نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و ن...
تلافی کن تمام نبودنت راوقتی تمام راه هابن بست بودمرا به خیابانی بی انتهامهمان کن…...
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغضهمه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!...
شهریور چه عاشقانه روز هایش را ورق می زند تا برسد به پاییزمجالی نیستباید رنگ ها را مهمان برگها کردپاییز می آید و باز شهریور میماند و عاشقانه هایش...