پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستیای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستیای به فدای خنده زخمی و دلشکسته اتشکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستیکابل زخم خورده ام! وقت برای گریه نیستگریه با تبسمی، گم شده در خداستیکابل جان خسته ام! شانه ما پناه توچشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستیکابل جان چه می کشی؟ از دست حرامیانکابل بی پناه من! قبله عشق و راستی!دختر شعر فارسی! کابل من ! چه می کنی؟حرف بزن! عزیز من! «جان پدر! کجاستی؟»!...
شب و روزم گذشت به هزار آرزونه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او...