جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
گوهر بی نشان ما جان پدر کجاستیبی تو نمانده (نا) مرا جان پدر کجاستیدار و ندار من تویی،روح در این بدن توییروح شد از تنم جدا،جان پدر کجاستی؟مدعیان حق طلب،چه بود جرم یوسفمکه شد اسیر گرگ ها،جان پدر کجاستی؟جان پدر بلند شو زنگ بزن به من بگوشایعه بود ماجرا،جان پدر کجاستیسوال بی جواب من،کتاب شعر شد ولیاز تو خبر نشد چرا،جان پدر کجاستی؟...
زنگ زدم هزار بار، جان پدر کجاستی؟باشه عزیز! برندار، جان پدر کجاستی؟جان به لبم رسیده و بغض امان نمی دهدحرمت من نگاه دار، جان پدر کجاستی؟گفت کسی: شنیده ای این خبر شگفت را؟با خبرش مرا چه کار؟ جان پدر کجاستی؟خبر رسیده لشگری به دشت غنچه تاختهتو را چه کار با سوار؟! جان پدر کجاستی؟در دل این خاک غریب داغ هزار لاله استبخوان، بخوان، بخوان هَزار! جان پدر کجاستی؟...
جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستیای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستیای به فدای خنده زخمی و دلشکسته اتشکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستیکابل زخم خورده ام! وقت برای گریه نیستگریه با تبسمی، گم شده در خداستیکابل جان خسته ام! شانه ما پناه توچشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستیکابل جان چه می کشی؟ از دست حرامیانکابل بی پناه من! قبله عشق و راستی!دختر شعر فارسی! کابل من ! چه می کنی؟حرف بزن! عزیز من! «جان پدر! کجاستی؟»!...
زمزمه ها شنیده ام، جان پدر کجاستی؟از همه دل بریده ام، جان پدر کجاستی؟زنگ زدم فزون ز صد به گوشی ات جواب گوپای بنه به دیده ام، جان پدر کجاستی؟پیر شدم، جوان شدی، وای به من خزان شدیزحمت تو کشیده ام، جان پدر کجاستی؟دلهره می کشد مرا، رحم نما عزیز منبه این دل رمیده ام، جان پدر کجاستی؟در غم جانگداز تو، ای مه جان فزای منحنجره ها دریده ام، جان پدر کجاستی...