سویِ کویت، آمدم، با چشمِ گریان آمدم با هزاران،درد و رنج؛ چون مرغِ نالان آمدم دیدمت ،گفتم؛ هوایت، بی قرارم کرده است رفتی اما، باز هم؛ سویت پریشان آمدم با زبان عاشقی، با شعر می گویم سخن من به دیدارِ تو امشب، هم غزل خوان آمدم مشتری شد، چشمِ تو؛...