شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
قلم شکست و غزل شرحی از جدایی سدهزار واژه به پای غمت فدایی شدقلم شکست. ودلم شرحی ازجدایی شدبه پای عشق سرایی غزل فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماهزمان سوختن و مرثیه سرایی شدغروب غمزده ای داشت کاروان عطشزمانه، راوی خونبار ماجرایی شدتنی که عرش برایش بغل گشوده، ببینچه بی ریا به دل خاک، بوریایی شدرسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ...