
بانوی کاشانی اعظم کلیابی
تک بیت ها رباعی قطعه غزل دلنوشته تمام حرفهای دل بانوست نوشتم تا ماندگار شود کپی بدون ذکر نام ممنوع
در مدارت گشتم و از،من شدی هی دورتر
من غرورم راشکستم تو شدی مغرورتر
باهمه اهل مدارا ، با من اما بی وفا
در فراسوی نگاهم هی شدی مستورتر
یا نمک دور از،نمکدان یا نمکدان بی نمک.
لحظه ها یا بی نمک شد یا زحدش شورتر
من در این ماهور...
سلامی پر از شور و شوق و سرور
به مردان غیرت زنان غیور
به هر کس دلش میتپد بایقین
برای سرافرازی سر زمین
ای کاش می شد سایه ی روی سرم باشی
درتنگنای زندگی مان در برم باشی
وقتی که دارم عاشقانه شعر می گویم
الهام شعرم، محتوای دفترم باشی
حالا که ایام جوانی رفته از دستم
مانند یک رؤیا کنارم، دلبرم باشی
تلخ است بی تو لحظه ها درموج تنهایی
پرواز کن...
اسلام دین مهربانی دین لبخند است
با مهربانی میشود پیغمبرم باشی
پاییز که میشود دلم غم دارد
بی تو دل من همیشه ماتم دارد
برگرد بیا که فرصتی دیگر نیست
برگرد دلم فقط تورا کم دارد
سلامی به زیبایی آسمان
به ابر و به باران و رنگین کمان
سلامی پر از مهر و شادی و نور
به ایران به این خاک پر از غرور
از مهر و ماه ، در همه آفاق برتر است
آن بانویی که قم به حضورش منور است
باران شده است تا که ببارد به شوره زار
با او کویر ، دشت ولای معطر است
این میوه ی کرامت و این جلوه ی بهشت
دخت عزیز کردهٔ موسی بن جعفر ...
پاییز پراز حضور زیبایی توست
رنگش همه رنگ موی رویایی توست
دلتنگ توام فقط تو را کم دارم
برگرد بیا چه وقت تنهایی توست
،هیاهوی غریب ومبهمی پیچیده درجانم ،
پرم ازحس دلتنگی که نامش را نمیدانم
برایم قاصدک ازعشق آورده ست پیغامی
ومن گرم نگاهش این چنین مبهوت وحیرانم
تو ازحال خوش بودن برایم شعر میخوانی
ومن درحسرت شبهای بی تو سخت نالانم
تواتش،میزنی بر دل به آهنگ غزل هایت
ومن در اولین...
آرزوی تو مرا کشت که یارم باشی
همدل و همنفس این دل زارم باشی
نکشم پای ازاین ورطه اندوه برون
تا زمانی که توهم اهل دیارم باشی
من بخوانم غزل شوق در آغوش طرب
تو هم آن زخمه همان نغمه ی تارم باشی
بی قرار تو منم مست وخراب تو...
در طلیعه مهرگان سلطان علی
به تماشا سوگند
و به هبوط گلابی
و جاری شدن شبنم در
آوای شقایق
گویا همه ما در ظهر عاشورا
غفلت پاکی را
در دل داشتیم و
به سمت منشور آفتاب
می دویدیم
نمیدانم...
وحشت زده اعتراف می کنم:
اگر آنروز،ما بودیم ،
در صف...
🌺الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابی طالب علیه السلام
چقدر خنده ی شیرین تو نمک دارد
چقدر یاس که از سفره ی فدک دارد
ملاک عشق خدا مُهر و سجده نیست فقط
حلالزاده به مِهر علی مَحک دارد
چقدر جان به لبِ دلشکسته دارد عشق
نگاه کن...
تشنه ای منتظر معجزه ی بارانم
مثل گلدان ترک خورده لب ایوانم
بانگاه همه ی آینه ها درگیرم
ودر این بادیه عمریست که سرگردانم
گرچه عمری نشده قسمت من دیدن تو
قسمتم میشوی آخر وخودم میدانم
باز برگرد واز این قاعله دریاب مرا
که ازین درد به لب میرسد آخر...
پوشیده ای به چهره ی گلگون نقاب را
از تو گرفته باغ شب بو، عطر ناب را
وقتی که دید باغ تو هم صحبت گلی
باید که جای بوسه بگیرد گلاب را
از من گرفت تا به ابد صبر و تاب را
دیگر ندید چشم من آهنگ خواب را
شور ونشاط و شادی و شعر وجوانی ام
همواره دید دلهره و اضطراب را
آدمی زنده است با عشق وامید
میدهد هر لحظه آدم را نوید
عشق وقتی در،دلت گل میکند
میکند بخت سیاهت را سپید
لحظه هایت غرق شادی میشود
هر خزانت میشود چون صبح عید
عشق یعنی اوج اوج خواستن
قدرت انجام هر فعل بعید
عشق را درواژه های ناگهان
عاشقی راباید...
ازمن ربوده ماه رخت صبرو تاب را
دیگر ندیده دیده ی ما رنگ خواب را
تقویم سر رسیده و ما را رها نکرد
ایام می کشد به رخ ما حساب را
درانتهای شام سیاهم سپیده نیست
دراین شب سیاه بیاور شهاب را
اکنون مقیم کوچه ی تنهاییم شدی
پنهان بیا...
فکرت گرفته روز و شب از دیده خواب را
از واژه هام قدرت هر انتخاب را
لحظه به لحظه همنفس جان خسته شو
تا دور سازی از دل من اضطراب را
حالا که پیش چشم توام اندکی بخند
از نو بساز، حال من دل خراب را
وقتی غزل به نام...
روبرویم میز و دفتر ،بغض و آه پنجره
باز دارد شعر میگوید نگاه پنجره
مینویسم روی کاغذخط به خط احساس خویش
روز خود را میکنم هرشب سیاه پنجره
اشک میریزم برای درد هایش روزو شب
همدم تنهاییم گشته است ماه پنجره
میرسانم هرشبم را تا طلوع صبح درد
میرسدآرام گاهی...
دلتنگ توام خط بزن این فاصله هارا
دنبال تو گشتم همه ی قافله هارا
زخمی که به دل دارم از این فاصله قدری ست
کز یاد ببردم همه ی آبله هارا
ازچلچله ها بسکه سراغ تو گرفتم
مجنون تو کردم همه ی چلچله هارا
با سلسله ی موی تو شاعر...
بابا زدست رفت ولی غصه اش بجاست
درد فراق را چه کنم درد بی دواست
مانند شمع شعله کشد آتش از سرم
آری ز داغ در دل من آتشی. بپاست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این لحظه های دوریت حالم خراب است
ای کاش برگردی بیایی جان بگیرم
بی تو جهانم تا ابد در التهاب است
ساعت به ساعت میشمارم روزها را
بختم ولی انگار که همواره خواب است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی