شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
باشد که من باشم و باشی تو در دور و برمباشد آن روز که دیگر نپرد حال و هوایت ز سرمباشد آن شب که هوا پر شود از عطر تنتباشد آن روز که نباشد دل تو دور ز بَرَمدل من گیر تو و تنگ تو و نزد تو استنشکنی دل که اگر چنین کنی می شکند بال و پرمتو بیا که گر نیایی به خیالم که دلم ترد ز توستتو بخوان نام مرا که گر نخوانی دختری دیده تَرَمتو بمان که گر نمانی من همان خیره سَرَم...