متن بمان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بمان
تا آخرین نفس،
به کنارم بمان؛ نرو!
با تو،
دلم،
پُر از:
تپشی عاشقانه است.
نبودی و دلم اسیر غصه بود و درد بود
درخت سبز زندگی بدون تو که زرد بود
دوباره آمدی و من فدای روی ماه تو
بمان کنار عاشقی که منحصر به فرد بود
سجاد یعقوب پور
برگرد و بمان ...
اصلا بخاطر من نه
حال گیاه خانه تب دار است
نگاه پنجره مشکوک و...
ماهی حوض کوچکمان غمگین است
اما اگر آمدی
کمی هم به من سربزن
حال من هم رو به ویرانی است ...
🌿
چه خوب است
چه خوب است که با تمام رنج هایی که روحم را می خراشد،
هنوز ابر امید، طراوت بر سرم می بارد و چشمه ذوقم می تراود
چه خوب است که کمی بعد از شبیخون یاس و فرو ریختن ناگزیر،
باز بر می خیزم، گرد و غبار...
حضورت در کنارم حس یک آرامش محض است
بمان و پُر کن از این حس تمام تار و پودم را
سجاد یعقوب پور
کاش حرفی بزنی و دل من شاد شود
غم و دلتنگی من همسفر باد شود
گفته بودم دل من در غم تو پژمرده
تو بمان تا که از این قصه من یاد شود
سجاد یعقوب پور
می گویم برو
اما تو بمان!
بمان و پر کن تمام جاهای خالی
که تو را کم دارد
رعنا ابراهیمی فرد
برایت باد را، از وزش باز می دارم و
برایت خورشید را، پایین می آورم و
دریای را در حیاط می گذارم و
ماه را داخل پنجره زندانی می کنم،
این ها حرف های قلبمه سلمبه ی شاعرهاست!
تو بمان،
من برایت می میرم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
فارغم از های و هوی این جهان در پیش تو
مرحمی بر این دل بیمار من باش و بمان
سجاد یعقوب پور
عشق یعنی ...
عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.
اشک باران
نه به این فکر نکن
چون چشمات برق میزد
جذبت شدم
چون قد و قامتت رعنا بود
جلبت شدم
نه اشتباه نکن
بازهم نه به خاطر اینکه زیبا آواز میخوندی
نه اینکه تنومند و قوی بودی
عاشقت شدم
فقط اون لحظه ای
که روح رنجور و خسته ام رو بوسیدی...
سرم برای دوست داشتنت درد می کند
اما نگاه تو مرا دلسرد می کند
همیشه سوال من از خودم این است
چه کرده ام که برخورد سرد می کند ؟
کاری که می کنی نامش چیست می دانی ؟
همان که پاییز با برگ زرد می کند
نگو که می...
گفتم، که با تو، دلخوشم؛ ای تو جهانم
گفتا، تو در دل مانده ای؛ عشقت به جانم
گفتم، که بی تو، من نخواهم؛ زندگی را
گفتا، بمان با من تویی ؛ عشق نهانم
گفت بمانم؟
گفتم بمان!
گفت تا به کی؟
گفتم تا به جان
گفت نمی شود
دیگر نگفتم لال ماندم...!
مشق عشق
در دفتر عشق تو نوشتم
مژگان سیاه تو بهشتم
جانم به لبم رسیده هر روز
رویای خیال سرنوشتم
با من تو بمان قشنگترینم
دنیا رو بکام تو نوشتم...
ماندن چیزے ست ڪہ،نہ هرڪسے آن رابلد است،نہ هرڪسے لیاقتش را دارد
آنرابراے اهلش یادبگیر وبرایش بمان..
ای جان! به جان من خسته جان بمان!
دیگر چگونه بگویم به تو بمان؟ بمان!
از رفتنت همیشه خبر داده ای ولی..؛
یک بار هم بیخبر..، ناگهان..، بمان!
از کنارم بی تفاوت رد نشو، قدری بمان
از نگاه زیر چشمم، حال و روزم را بخوان
کار هر روزم نشستن بر سر راهت شده
رهگذر از راه چشمانم، ولی این را بدان
هر قدم از تو به روی سنگفرش این گذر
جای پایی می گذارد بر دل آتشفشان
سر...