وقتی که پوستت : - ابریشم سپید تراوا - نیلوفرینه میشود از نیش بوسهها احساس میکنم بازرگان عطر و پرند و نورم در جادههای خُرم ابریشم
روزگاری بود که از بیم فریب دل نمی بستم به عشق دختران سال ها رخسار یک بازیچه را اندر آغوش زنان پرداختم هر کجا سوداگری می یافتم ساعتی با عشق او می ساختم امشب از نو عشق بی سامان من دلبری دید و سر و سامان گرفت سال های هرزگی...