بسمه تعالی بس که در فصلِ خزان شد نقشِ گل پرپر چنان باغبان بگذاشت از غم دستِ خود بر سر چنان شبنمِ گستاخ می کوشد سحـر در بوستان چشمِ خود را میکند از آبِ گُل ها تر چنان صاف کردم سینه ی خود را به آهِ آتشین تا نخواهم ذرّه...