بسمه تعالی بس که در فصل...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بسمه تعالی

بس که در فصلِ خزان شد نقشِ گل پرپر چنان
باغبان بگذاشت از غم دستِ خود بر سر چنان

شبنمِ گستاخ می کوشد سحـر در بوستان
چشمِ خود را میکند از آبِ گُل ها تر چنان

صاف کردم سینه ی خود را به آهِ آتشین
تا نخواهم ذرّه ای نور از مَه و اختر چنان

مثلِ گوهر کرده ام جیبِ صدف را چاک چاک
فارغ ام از سیلیِ دریای بی لنگر چنان

پاک سازم صورتِ خود را شبیه آینه
تا شود در سینه ام دل لوحِ روشنگر چنان

آتش ایمن برون می آید از خاکستر اش
هر که سوزاند به داغِ عشقِ تر ، پیکر چنان

پشتِ دست اش را به دندانِ ندامت می گزد
گوش هر کس شد به حرفِ نیکخواهان کَر چنان

چشم با گل وا بکن با شبنم گلشن بپوش
با سبکروحان کنی تا زندگی را سر چنان

بی سخن باید دلیلِ راه را تعلیم داد
بارِ خاموشی شود از هر سخن کمتر چنان

جواد مهدی پور
ZibaMatn.IR
جواد مهدی پور
ارسال شده توسط
ارسال متن