تو مَپندار که در فِکر تنم نگران سرطان وطنم او که بیمار شود ما همه نیز من که بیمار شوم ، یک بدنم وطنم از تن من خسته تر است درک کن درد مرا از سُخنم... _برشی از شعر سرطان وطن
زندگانی هنر بافتن پارچه ی زیباییست زندگی دوختن شادی هاست و به تن کردن پیراهن گلدار امید و برون آمدن از خانه از بن بست زمستانی در صبح بهار...