متن وطن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات وطن
وطن، سنجابی کوچک و درمانده است!
اسیر در چنگال تیز و آهنین
درندگانی هار و گرسنه ،
که دیگر پوست و گوشتی برایش باقی نگداشته اند
و از خویش زده و بیزار
به دامان مادرش روان می شود
که سالیان دراز شورش در کوهستان را
با رویای آزادی و آسایش...
از وطن هجرت کردم،
و چه بسیار افرادی که می گفتند:
گرگ ها، بسیاری از غریبه ها را دریده اند!
ولی من دیگر رفته بودم و
دیگر نمی توانسم
باز گردم به خانه ای که به جایش گذاشته ام...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
آه ای وطن!
تو که یک وجب جا برای من نداشتی،
تا جوانی ام را در آنجا سپری کنم...
اکنون هم هیچ در طلب به دست آوردن دلم نیستی،
با این وجود همیشه برایم جای سوال داشته،
تو چه وردی خوانده ای،
که در این غربت و دربدری
همچون کودکی...
وطن یعنی تو
تو یعنی آواز
آواز یعنی پرچم
پرچم یعنی رنگ چشمان تو
چشم تو یعنی سرود ملی
سرود ملی یعنی صدای تو
صدای تو یعنی شجاعت
شجاعت یعنی آزادی
آزادی یعنی قلم
قلم یعنی فریاد
فریاد یعنی وطن
وطن یعنی من و تو...
شاعر: شنو محمد زاخو
ترجمه:...
خواستم شعری برای عشق بسرایم
وطن در آن پدیدار شد.
نمی دانم چرا این روزها
نام وطن از زبانم نمی افتد؟!
◇
هەزم دەکەرد شیعریک بۆ ئەڤین هڵ بەستەکەم
نیشتمان لەناوی دیار بۆ.
نازانەم بۆچی ئەم رۆژانە
نامی نیشتمان لە زمانم ناکەوتە؟!...
زانا کوردستانی
چه بسیار دلتنگتم، ای مادر!
بی تو در این غربت،
از دو وطنم دور افتاده ام،
اگر که اینجا بمیرم،
نه بوسه های تو را می بینم و
نه قبرستان کردستانم را...
شعر: علی پاکی
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
من کسی ام،
که در کوله بارم فقط این ها را دارم:
وطنم،
پرچمم،
کلمات،
کتاب.
شعر:خالد فاتحی
گردآوری و نگارش و ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
جنگلِ همیشه بارانی!
سرت را بر سینه ام بگذار
در قلبم همچنان
میرزا کوچک خان
راه می رود
غریب غریب
بی وطن بی وطن
«آرمان پرناک»
برای ماهیِ بی وطن
فرقی نمی کند
که در تُنگ شنا کند
یا در اشکِ چشمِ کسی...
«آرمان پرناک»
وطن، از حیاط خانه ی مادرم بزرگ تر است!
گل هایش، از گل های گلدان خانه ی خواهرم زیباتر است!
از جان و روح بیوه زنان، زخمی تر است!
سر راست تر، از مسجد محله است!
ارزشمندتر از الماس است!
خواستگارانش از خواستگار دختر عموهایم بیشتر است!
از حاجی یحیی...
آغوشِ تو خانه ی من است،
و استواریِ شانه هایت وطنم!
تفاوتی ندارد کجای این جهان ایستاده باشم،
فرقی نمی کند چقدر دور باشم از تو...
در نهایت
خیال برگشتن به خانه است
که آدم ها را
در غربت زنده نگه می دارد.
سال های زیادی گذشته است
نذرهای کهنه ام که برای آمدنت حاجتی ندادند
تو نمی دانی آن سالها
پیراهن جامانده ات را به ضریح گره زده بودم
ضریح پر بود از پارچه های سبز و سبز و سبز
و تنها پیراهن آبی تو خودنمایی می کرد
دخیل های سبزی که...
پیش از جنگ
سرزمینم، دختری زیبا و نورانی، بود.
افسوس!
بعد از جنگ،
دیدم که او سرزمینی به آتش کشیده شده بود.
شعر: ژنرال پاییز
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
چترم را باز می کنم،
نکند اشک هایم را ببیند -
مام وطن!.
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
می گویند همه چیز مادری اش زیباست
سرزمین مادری
زبان مادری
مهر مادری
اما این وطن پر مهر با زبان عشق قلب خود را نامی دگر نهاده است، خانه ی پدری
و ما در خانه ی پدری، به زبان مادری، لالایی عشق می خوانیم برای وطن