متن وطن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات وطن
وطن در شعلهها افتاد خاموش
نه فریادی، نه راهی، نه هم آغوش
درختان سوخته، خاموش و غمناک
زمین تاریک، بیبرگ و تهی خاک
نه برگی، نه امیدی، نه بهاری
نه رویی مانده از دی یا دیاری
نه ما را ساز با زنجیر و زاری
که ما را زیبد آزاد اختیاری...
زیباست؛ چنان رویاست، دنیای وطن
آبیترِ آبیهاست، دریای وطن
احساسِ غروری میتپد، در دلِمان
وقتی رهد از: «تهدید»، هر جای وطن
وطن هر روز، دردی تازه دارد
درونش، بغض بیاندازه دارد
ورقهای کتاب زندگانیش
مدام از حسّ غم، شیرازه دارد
روان شد در دلم بغضی پیاپی
از این دردی که پیوسته، وطن راست
از امواج غمی که: میخروشد
از احساسِ نَمی که: مرد و زن راست
در غمِ کوچِ پرستوی نگاهِ وطنم
تار شد، دیدهی بیدارِ پگاهِ وطنم
تسلیت، واژهی تلخیست، که جاری شده است
روی لبهای دلِ شعرِ نگاهِ وطنم
وطن هر روز، دردی تازه دارد
درونش، بغض بیاندازه دارد
ورقهای کتاب زندگانیش
مدام از حسّ غم، شیرازه دارد
من برای این خاک، شعار نمیدهم
برایش نفس میکشم، سکوت میکنم، اشک میریزم،
و گاهی فقط با نوشتن، بلد بودنم را اثبات میکنم.
ایران برای من مرز نیست
معناست.نه فقط روی نقشه،
که در انحنای واژهها، در بوی نان تازه،
در صدای پیرزنهایی که دنیا را بلدند،
حتی اگر گوشی...
این روزها ،همدیگر را محکم تر به آغوش بکشیم.
جنگ سیاهی اش را بر دلهایمان نشانده،اما گرمای آغوش ها، هنوز پناهگاه امنی است.
وطنم برای تو می نویسم،برای آغوش گرم مادرانه ات، برای آرامشت، برای امنیت پدرانه ات برای تویی که عشق را هدیه می دهی و می آموزی.
وطنم،عزیزِ جانم، خاک مقدست جایی برای جولان سگ های ولگرد ندارد
وطنم خم به ابرو نیاور،خاک تو جایگاه شیر زنان و شیر مردان پارسی است
وطنم ای قلب جهانم، لبخند بزن، مسرور باش، خدای شهدای مقدست نگه دار توست.
ایرانی قربانی نیست.
و هرگز نبوده است.
ایرانی را قربانی جلوه ندهید.
او فرزند زرتشت است،
زادهی آتش مقدس،
برآمده از دامن البرز و کوه دماوند،
شیر بیشهی خویش است؛
با چنگال غیرت،
و غرّش حماسه در گلویش.
از آن روز که چشم پدر این سرزمین ـ کوروش بزرگ ـ...
بار خدایا به بزرگی و بخشدگی و مهربانیت قسم. خودت سرزمینم ایرانم وطنم پاره تنم ایران جانم را از بیم دشمنان محفوظ بدار و یاری کن این شیر مردان سرزمینم را تا بتوانند از خاک و جان و وطن و ناموس مان دفاع کنند...
الهی آمین، آمین یارب یارب العالمین......
🇮🇷 این روزها دل میسوزد، چشم میگرید آشفتهام چون عاشقم؛ عاشق این خاک.
روزی آغوش وطن ما را در بر گرفت، امروز نوبت ماست که آغوش باز کرده کنار او بایستیم با تمام دل، با تمام جان
نخواهیم گذاشت این عشق فرو بریزد. چون بودنِ ایران بودنِ ماست. چون نمیشود...
🇮🇷 این سرزمین با تمام زخمها و دردهایش بخشی از روح من است. نمیشود از دل جدا کردش ،نمیشود از عشقش گذشت. کنار وطن می مانیم، چون بودنش بودن ماست.
وطن در شعله آتش ، زند آهنگ خوشبختی
خداوندا نگه دارش ز تیر شوم بد بختی
نکند گمان کند من سرزمینِ دیگری بعد از او بخواهم؟
اگر اینچنین باشد،به گوش او برسانید:
یک آدمِ تبعیدیِ عاشق حتی اگر از وطن دور بماند،زیرِ بارِ ملیت دیگر نمی رود.
من از نسیمی که روی کوههای ایران میوزد جان میگیرم!
از غبار خاکش، شعر میسازم
و از صدای خواهران و برادرانم امید!
میهن من قصهایست که در چشمان مادرم جاریست
و در خندهی کودکان سرزمینم ادامه دارد
نه تاریخ کهنهاش مرا عاشق کرده
نه آوازهی بلندش در جهان
بلکه این...
وطن، ای سرزمینِ زندگانی
به یادت زندهام، در راهِ جانی
اگر خاکت پر از زخم است، اما
بماند در دلم راهت امانی
نه بیگانه، نه طوفان میتواند
کند از ریشهات خاکی تکانی
به هر سو میروم، یاد تو با ما
تو خورشیدی، ما هم ذرّهیِ جانی
خدایا، پاسبانش باش درظلم...
●نامه ای به وطن :
جنگ بر من میتاخت بی آنکه بدانم چگونه چشمان پدرم را از آتش نجات بدهم.
جنگ بر من نه ، بر خانواده ام نه ، که بر این شهر با سرعتی باور نکردنی میتاخت.
پس از کشته شدن خواهرم ساعت ۲:۲۳ بامداد به این فکر...
آزاده باشیم و حقیقت را بگوییم
در وادی اندیشه راه حق بجوییم
گاهی بگوییم از غم و بیهمنوایی
از سستعهدیها و رنج بیوفایی
هرچند خوب است از گل و ریحان بگوییم
از شمع از پروانه و هجران بگوییم
هرچند درد عاشقی درد کمی نیست
این درد را غیر صبوری مرهمی...
آب و باد و، خاک و آتش، مینمایند این صدا:
تا هماره، زنده بادا کشورِ ایرانِ ما
کشوری که: مردمانش، «عشق» را سرلوحهاند
مهرورزیهاست رسمِ کیشِ مهرِ سینهها
«سرزمینِ آریایی»؛ «سرزمینِ مادری»
خاکِ گلگونی که هست از خونِ یاران، باصفا
میهن، چشای نازته
اون مقتلِ دلبازته
بازم رجز واسم بخون
میهن، صدای نازته