آرام جان من همه جا پیش چشممی تاب و توان من، همه جا پیش چشممی من با تو بی نیاز و غنی از جهان شدم گنج نهان من ، همه جا پیش چشممی همچون صدف درون دلم پروریدمت دُرّ گران من ، همه جا پیش چشممی سرباز بینوای نظام وظیفه...
درگیر نگاهت شد این فکر و خیال من چون قطره بیا بنشین بر نرمی بال من سوزنده تر از آتش عشق تو کشد شعله مغرور و چه زیبایی ای خوش خط و خال من شیرینی لبخندت با چای چه می چسبد! قندم چه به کار آید؟ آرامش حال من سرمای...