زمانه ای ست پُر از شوق، هر زمان که تو باشی گذشته چیست؟ چه آینده ای؟ به جز تو چه حالی؟
صبحی که با نگاهِ تو آغاز می شود پایان لحظه های غم انگیزِ دیشب است
تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟ سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد
ای شیخ،به جز ذکرِ تهی کاش به تسبیح تعدادِ گناهانِ خودت را بشماری..
ای شیخ،به جز ذکرِ تهی کاش به تسبیح تعدادِ گناهانِ خودت را بشماری....