شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من مدت هاست که هیچ اصراری ندارم به هیچ چیزی ...اصراری ندارم به برآورده شدن خواسته هام، اصراری ندارم به فهمیده شدن، به درک شدن، به اینکه یکی گوش باشه برای غصه های کوچیکم ...اصراری ندارم به غافلگیر شدن، به عوض کردن اطرافیانم، به اثبات درست بودن عقایدی که خودم هم هیچ اطمینانی ندارم به درست بودنشون، من معمولی ام و معمولی بودن هیچ غمگین نیست به نظرم ...معمولی بودن شاید همون دلیلیه که باعث میشه بهترین دوست کسی نباشم، کسی که وقتی از هم پاشیده ا...
معمولی بودن مثل راه سنگفرش شده ست. راه رفتن روش آسونه ولی هیچ گلی اونجا رشد نمیکنه....