تارهای عنکبوت را بیرون کن اسپند را دور خانه برقصان یکی یکی گلدان ها را بغل بگیر و پیشانی مادرت را در عکس ببوس توی قوری غمگین زعفران بریز و پشت درِ نارنجی منتظرم بمان من امشب خسته تر از لنج ِ ناخدا خورشید به خانه برمی گردم تو گرمتر...