یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
من عاشقی جگر سوخته ام، آب می خواهمباد خنک از شکاف یک خواب می خواهمیک پیراهن روشن به تن شب ام کنیدبر شام دلم خنده ی مهتاب می خواهمتا خدا غنچه ی احساس مرا سبز کنداز باغ خدا میوه ی شاداب می خواهمحالا که ز غم سوخته ام , مست شوممیکده با خدای نشسته ایم شراب میخواهملطفا به من از چشم کسی خواب بیاریدمستم و از چشم خدا خواب می خواهم...