دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
دل گم شده در پیچ و خم زلف بلندتگره وا کن تو از آن موی کمندتفر خورده و فر خورده چنان درهم و برهمدل من تار بوَد، پود آن موی کمندتارس آرامی...
دل گم شده در پیچ و خم زلف بلندتگره وا کن تو از آن موی کمندتفر خورده و فر خورده چنان درهم و برهمدل من تار بوَد پود آن موی کمندتآن پیچش مویت گره در کار من انداختگره وا کن تو ز کارم با موی کمندتتو بزن ساز و شود چنگ دل منکه شود سیم به چنگم، هر تار از آن موی کمندتاین پیچ و خم موی تو مانند چه باشد؟مانند ندارد جان من موی کمندتارس آرامی...