شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مدت هاست پایم را در شهری ک با او رفتم،نگذاشته ام،،میترسم،از هجوم خاطرع ها میترسم,بگویید شهر را کسی آتش بزند،یا اگر نمیشود،بگویید حافظه ی من را ب فراموشی وادار کنند..نیلوفر محمدی...
در شهری ک مردمان عصاااا از کور میدزدن ....من از خوش باوری در اااانجا محبت ارزو میکردم ...نیلوفر محمدیان...
مادرم همیشه میگفت:بوسیدن چشم توسط معشوقت جدایی میارع!کاش کور میشدم،تا شاید الان بودی:)...